چاپ
دسته: فرهنگی
بازدید: 1397

alamehtabatabaiy

علامه درباره همسرش گفته بود: «این زن مرا به اینجا رساند. او شریک من بود و هرچه کتاب نوشته ام، نصفش مال اوست.

به گزارش اترک :‌صاحب تفسیر المیزان که بسیاری از علما، بزرگان و مراجع تقلید شاگردی در محضر او افتخار می کردند. چنان زندگی عاشقانه ای داشت که شاید کمتر کسی حکایت های آن را باور کند اما علامه طباطبایی و همسرش در طول زندگی مشترک پرفراز و نشیب شان چنان دلبسته هم بودند که بعد از فوت همسر علامه، گریه های علامه طباطبایی در فراق او بر سر زبان ها افتاد. علامه درباره همسرش گفته بود: «این زن مرا به اینجا رساند. او شریک من بود و هرچه کتاب نوشته ام، نصفش مال اوست». برای این شماره سری زده ایم به تاریخ و خاطراتی که از عاشقانه های یک مفسر بزرگ قرآن کریم بر جای مانده.
همسرش که بیمار شد 27 روز تمام کار و زندگی اش را رها کرد و به طور شبانه روزی به او می رسید. بعد از مرگ او به عشقش وفادار بود و تاچهار سال هر روز می رفت کنار مزارش. بعد از آن چهار سال هم که فرصت کمتری داشت به طور مرتب دو روز در هفته (روزهای دوشنبه و پنج شنبه) سرمزار همسرش می رفت و امکان نداشت این برنامه را ترک کند. به شاگردش هم پولی داده بود تا به کسی بدهد و تا یک سال هر هفته در شب های جمعه در حرم حضرت معصومه (س) به نیابت از همسر مرحومش زیارتنامه بخواند. می گفت: «بنده خدا باید حق شناس باشد. اگر آدم نتواند حق مردم را ادا کند، حق خدا را هم نمی تواند ادا کند».
در صدا کردن خانم و بچه ها اخلاص خاصی داشت. حتی تا آخرین روز زندگی با همسرش هم او را با الفاظ سبک خطاب نکرده بود. همیشه «خانم» را همراه با نام او به کار می برد. غیر از هسمرش، به بچه ها هم احترام می گذاشت؛ مخصوصاً به دخترها. همیشه کنار اسم شان لقب «سادات» را هم بیان می کرد. می گفت حرمت دختر، مخصوصاً سیده باید حفظ شود. دختران امانت خدا هستند. هر چه آدم به آنها احترام بگذارد، خدا و پیغمبر خوشحال می شوند.
فرزند علامه می گوید: «رفتارش با مادرم بسیار احترام آمیز و دوستانه بود. همیشه طوری رفتار می کرد که گویی مشتاق دیدار مادرم است. ما هرگز بگو مگو و اختلافی بین آن دو ندیدیم. به قدری نسبت به هم مهربان و فداکار و باگذشت بودند که گمان می کردیم آنها هرگز با هم اختلافی ندارند. آنها واقعاً مانند دو دوست با هم بودند».
خود علامه درباره همسرش می گوید: «در طول زندگی ما هیچ گاه نشد خانم کاری بکند که من حداقل دردلم بگویم ای کاش این کار را نمی کرد، یا کاری را ترک کند که من بگویم ای کاش این عمل را انجام داده بود! هیچگاه به من نگفت چرا فلان عمل را انجام دادی یا چرا ترک کردی! مثلاً شما می دانید که کار من در منزل است و همیشه در منزل مشغول نوشتن یا مطالعه هستم. معلوم است که خسته می شوم و احتیاج به استراحت و تجدید قوا دارم. خانم به این موضوع توجه داشت. سماور همیشه روشن بود و بساط چای آماده! در عین حال که به کارهای منزل اشتغال داشت، هر ساعت یک فنجان چای می ریخت، در اتاق کار من می گذاشت و دوباره به دنبال کارش می رفت تا ساعتی
دیگر. من این همه محبت و صفا را چگونه می توانم فراموش کنم؟»
اهل کمک در خانه بود. با اینکه همسرش اجازه نمی داد کوچک ترین کار خانه را انجام دهد و همیشه همه چیز را برای مطالعه، تحقق و کتاب نوشتنش آماده می کرد اما علامه مردی نبود که اهل نشستن در اتاق و امر و نهی باشد. میهمان که می آمد، با هیجان می رفت کمک همسرش. همه کار می کرد؛ از مقدمات پذیرایی گرفته تا کارهای آشپزخانه. طوری کمک می کرد که خانم حتی یک لحظه از میهمان داری و پذیرایی احساس خستگی نکند. در خانه، مهربان بود و هر وقت به هرچیزی نیاز داشت خودش می رفت و می آورد. به اهل خانه خیلی احترام می گذاشت. خیلی وقت ها وقتی که خانم یا یکی از بچه ها وارد اتاق می شد، بلند می شد و به نشانه احترام، تمام قد می ایستاد
ساعت های ابتدایی شب ویژه خانواده بود؛ بگو و بخند و گفت و گوهای معمول خانوادگی. بعد ازظهر تا شب را می گفت دیگر جلسه خصوصی است؛ بیایید بنشینیم حرف بزنیم و می گفت این ساعت (نشستن با اهل خانه) بهترین اوقات من است و تمامی ناراحتی هایم را برطرف می کند. برای بچه ها از خاطراتش و مسائل روز می گفت، شوخی می کرد، برایشان شعر می خواند، نقاشی یادشان می داد و برایشان سرمشق می نوشت؛ مثل همه مردان خانواده اما با یک فرق اساسی. هیچ کدام از حرف ها، خاطرات، حکایت ها و شوخی هایش بی هدف نبود. سعی می کرد آموزه های دینی و خانوادگی اش را در همین ساعت های دورهمی و طوری که بچه ها را دلزده نکند، به صورت غیرمستقیم یادشان بدهد. شاید برای همین است که بچه های علامه، همیشه از هم صحبتی کودکانه شان با پدر خاطره خوشی دارند./فرهنگ انقلاب اسلامی