ruzhin

روژین و خاطراتش در گروهک کومله دموکرات

این نام مستعار من است . من ا لان نزدیک 60 سال سن دارم و در یکی از بیمارستانهای تهران بستری هستم . چندین درد لاعلاج سالهاست که مرا آزار می دهد و یکی دو سالی هست که علت این مریضیها را فهمیده ام .

این داستان دختری است که آرزویش بخشش و حلالیت از دلیرمردانی است که در 8 سال چنگ تحمیلی مردانه با دشمنان این مرز و بوم جنگیدند و امثال من نادانسته و بر اثر القائات شیطانی برخی مزدوران داخلی قصد فریب آنها را داشتیم و با این عمل خود جوانان رشید مسلمان را که برای جهاد اضغر آمده بودند درگیر جهاد اکبری کردیم که همیشه بازنده ی این مبارزه ما و محرکان ما بودند ، چرا که آن جوانان قبل از ورود به جهاد اصغر ، در جهاد اکبر نفس خود پیروز شده بودند .

(رگ بار روی سر)

خونه ی ما روبروی ساختمان سپاه شهر بود و من مامور شده بودم که با پاسداران و بسیجیان این ساختمان ارتباط برقرار کنم و اطلاعات از آنها درآورم و در نهایت به هر بهانه ای این بچه ها را به مکانی برده و در آنجا نیروهای کومله هر کاری که می خواستند با آنها آنجام دهند .

برنامه ی من این بود که هر وقت که نیرویی به ساختمان می آمد