javabieh

محمد آذری به نمایندگی از سیستانیهای گلستان به مقاله  توهین آمیز روزنامه همشهری به قوم سیستانیها جواب داد.

به گزارش اترک به نقل از گلستان ما، محمد آذری مدیر بنیاد نیمروز طی مطلبی خطاب به توهین روزنامه هشمهری نسبت به سیستانیها نوشت:

"همانگونه که همگان اشراف و استحضار دارید وقتی قرار است در خصوص یک موضوع اجتماعی بویژه موضوع حساس و مهمی چون قومیت اظهار نظر گرددابتدا باید یک شناخت کلی از تاریخ ، تمدن ، فرهنگ و اداب و رسوم و اعتقادات و.... ان جامعه داشته باشیم وقتی قرار است از مردمان تمدن ساز سیستانی سخن گفته شود ابتدا باید بدانیم که چتر فلسفی حاکم بر کلیه ابعاد و شئون زندگی سیستانیها ، احکام الهی و دین مداری،یکتا پرستی وزیر ساخت فکری ایشان نیز تعالیم مذهبی ، سیره پیامبر(ص)و اهل بیت(ع) ، اخلاقیات و پاک منشی ، پندار و گفتار و کردار نیک بوده ,که این موضوعات در کلیه شئون زندگی سیستانیان ساری و جاریست .

وقتی افتخار نخستین خون خواهان سرور و سالار شهیدان (ع) مدتها قبل از قیام توابین و جناب مختار نصیب سیستانیها می شود ، وقتی به گفته تاریخ تنها سرزمینی که در اوج قدرت بنی امیه و برخلاف دستور صریح حاکم جور حاضر نشدند سبّ مولای متقیان حضرت علی (ع) را بنمایند و در ازایش هزینه های هنگفت مادی و معنوی و حیثیتی نیز پرداختند (اطلاعات کامل در کتاب قیام مردادن مرد اثر حجت السلام دوانی (ره)و سایت بنیاد نیمروز )و یا زمانی که پهلوانان و عیارانی چون سورنا و یعقوب لیث صفار سیستانی کمر دشمنان ایران را می شکنند و یکی در مبارزه با تنهاامپراطوری رقیب باستان ایران و دیگری در بیگانه ستیزی و احیاء زبان فارسی پس از گذشت دو قرن که به فراموشی سپرده شده بود(دسورخلفای بنی امیه و..مبنی براینکه زبان رسمی ودرباری باید عربی باشد را یعقوب لیث سیستانی ملغی کرد) همگی نشان دهنده همین فلسفه است که جز در برابر خداوند سر تعظیم فرود نیاروده و همواره به دنبال دفاع از حق بوده است .

مردمانی که افتخارات نخستین بی شماری ازآن ایشان می باشد از نخستین انیمیشن ، نخستین خط کش دنیا ، نخستین جراحی مغز ، نخستین جراحی و چشم مصنوعی ، نخستین بازی فکری ، نخستین فاضلاب صنعتی آنهم در هزاران سال پیش ؛در مطلب منتشره در همشهری مردمانی معرفی می شوند که فاقد هرگونه تخصص و علم بوده اند و صرفا چون در دشت گرگان نیاز به کارگر بی تخصص بوده است اینان را آورده اند که این خلاء را پر نمایند در حالی که گذشته از آن افتخارات تاریخی ,در خود سیستان در زمان مهاجرت هم ما شاهد کشت انواع محصولات کشاورزی از جمله پنبه ، انگور، هندوانه،گندم ....... بوده و هستیم که در همان زمان که پدرانمان مجبور به مهاجرت شدند در سیتان کشت پنبه داشته اند .

سیستانیان به واسطه زندگی در کنار هیرمند فرمند و دریاچه هامون مقدس در کشاورزی سرامده بوده اند . نیاکان ما نخستین سدهای گزی (شاخه های درخت گز) را برای مهار و تقسیم آب هیرمند داشته اند ،نخستین آسیاب بادی در جهان (آس باد) را اختراع کرده اند (اطلاعات بیشتر در WWW.niMROOZONlINe. IRمردمانی که با زندگی گروهی خود بستر هیرمند )که اکنون دولتها از لایروبی آن با امکانات مکانیزه عاجز هستند (را در هر سال لایروبی می کردند تا بتوانند کشاورزی سیستان را زنده نگه بدارند. حال این مردمان وقتی دچار قهر طبیعت و دسیسه استعمار خارجی و استبداد داخلی شده و اواره شوند بجای معرفی درست و ریشه یابی علل مهاجرت به گونه ای ترسیم میشوند که گویی فقط برای کارگری خلق شده اند .

در اینجا لازم است برای نگارنده مطلب بگویم که وقتی در 1872 میلادی نمایندگان دولت انگلیس برای تعیین سرحدات و تقسیم مرز وارد سیستان می شوند و می خواهند روی چادرهای خودشان پرچم انگلیس را نصب کنند چنان بلوایی در سیستان ایجاد می شود که گلد اسمید انگلیسی از اینکه سیستانیها تا این اندازه به مفهوم پرچم و کارکردش آشنا هستند در کتابش اظهار تعجب می کند و می گوید سیستانیها حتی وقتی ما پرچممان را روی چادرهایمان در مرز مشترک نصب کردیم سعی می کردند همواره پرچم ایران بالاتر از پرچم انگلیس باشد در 1903 میلادی مک ماهون که برای حکمیت موضوع حق آبه وارد ایران شده بود چنین اظهاراتی دارد .

در این دو مرحله حتی کار به جایی می رسد که پرچم انگلیس به آتش کشیده می شود و این موضوع استمرار می یابد تا در 19 بهمن سلا 1330 سیستانیها برای اینکه یک نماینده وابسته به انگلیس در سیستان رای نیاورد و او را به سیستانیها تحمیل نکنند ، پس از اقدامات مدنی و نامه نگاری ، تلگراف و مراجعه حضوری به نخست وزیری و. تحصن و.....چنان قیامی می کنند که در این روز چندین نفر از حکومتیها و مردم کشته می شوند و جالب اینکه در این رخداد حتی یک مغازه و اداره تخریب نمی شود(اطلاعات تکمیلی در سایت بنیاد نیمروز) این کینه ها از سیستانیها در حافظه انگلیس هست و روحیه استعماریش زمینه ساز این می شود که در افغانستان فاقد مدیریت و حاکمیت مرکزی در برهه هایی از زمان اتفاقاتی بیفتد .

حتی در مرز ,درست در جایی که در زمان کم آبی نیز مقداری آب وارد سیستان می شد با کج سلیقگی و دسیسه سدی ساخته شد که آب را بجای ورود به ایران به داخل خاک افغانستان برگرداند . در سویی دیگر در همین زمان ساختار قدرت مرکزی ایران که بفکر سیطره قدرتش در اقصی نقاط ایران است و می خواهد نفوذش را جایگزین قدرت ایلات و طوایف و خان های محلی کند ؛متوجه می شود در شمال کشور کوچاندن قزلباش ها و کرد ها در دوره شاه اسماعیل و ناصرالدین شاه و استقرار انها از گلوگاه تا قوچان نتوانسته است موازنه را به نفع حاکمیت مرکزی تغییر دهد و هنوز برخی گروه های متمرد از داخل خاک همسایه شمالی به بومی ها یورش اورده و هم قاطبه مردم و هم قبیله خود را بد نام می کنند و هم زمینه آوارگی وسردرگمی بومی ها و قدرت مرکزی را فراهم کرده است .

در اینجا بود از شرایط پیش آمده نهایت بهره برداری را کردند و با تشدید اثرات قهر طبیعت و در تکمیل نقشه استعمار خارجی ، استبداد داخلی نیز زمینه ساز شد تا نوادگان رستم و یعقوب لیث به صورت کاملا طبیعی کوچانده شوند . و به شمال بویژه دشت گرگان بیایند, علی رغم اینکه در جاهای دیگر نیز شرایط بودوباش برایشان فراهم بود حال این مردمان خونگرم ، دارای پیشینه تمدنی و فرهنگی و مجهز به دانش کشاورزی و تیشه پنج میخه زابلی با تجربه ای که از کارکردن در زمینهای فراخ سیستان و تمدنی که دارای فاضلاب صنعتی در 5 هزار سال پیش بود ؛اقدام به ابادانی زمین هایی کرد که بلااستفاده باقی مانده بود .

زمینهایی که یا دراختیار دربار و امرای برجسته نظامی و حاکمیت بود یا در تملک بنیاد پهلوی و خاندان او بود و یا به دلیل عدم توانایی بومیان ،نبود نیروی کار ماهرو گاه نبود امنیت در جلگه و دشت و پناه بردن برخی ساکنین به خانه های امن داخل جنگل و یا محلات دارای تمرکز و کوچه های تنگ و باریک تدافعی که گاه صرفا به فکر جان و مال خویش در نا امنی های ناشی از عدم کنترل حکومت بود لم یزرع رها شده بودند. جالب اینجاست که در مقاله روزنامه همشهری عنوان شده است که مهاجرین سیستانی فاقد تخصص بوده اند و حتی باعث بیکاری بومی ها شده اند در حالی که در دهه 30 و 40 به دلیل نبود نیروی کار و امنیت زمینهای حاصلخیز دشت گرگان بلااستفاده مانده بود و با امدن زابلی ها ، هم امنیت آمد و هم تخصص برای آباد کردن زمینهای کشاورزی فراهم شد ..

در جای دیگری از مقاله همشهری امده بود که یکی از دلایل سکونت سیستانیها در مناطق سنی نشین تقارب مذهبی بوده است چون هردو سنی مذهب بوده اند حال آنکه اولا:سیستانیها مردمانی دارای بینش بالایی بوده و به بشریت و انسانیت فارغ از گرایشات مذهبیش احترام گذاشته اند که سابقه تاریخی آنها موجود است ثانیا: مسلمانانی مهربان هستند که برای برادر و خواهر مسلمان خویش جان خود را فدا می کنند گذشته از آن در سیستان چه بسا افراد شیعه که همسر سنی داشته اند و چه افراد سنی مذهبی که همسر شیعه اختیار کرده اند .

و اصلا و ابدا بحث مذهبی در بده و بستانها اجتماعی شان مطرح نبوده است. جدا از آنکه کدام شاگرد مدرسه ای است که نداند مردم سیستان و بلوچستان به لحاظ مذهبی در بخش شمال و سیستان اکثریت شیعه مذهب و در جنوب و بخش بلوچستان اکثریت سنی مذهب هستند و مهاجرین سیستانی که اکثریت شیعه هستند توانستند در کنار برادران ترکمن سنی مذهب به خوبی روزگار بگذرانند .گواه این ادعا سکونت سیستانیها در کنار ترکمن ها در گرگان و دشت است که بیشترین روستاهای مشترک بین زابلی و ترکمن است پس مسائل دیگری را هم در این همزیستی و کنار هم بودن جستجو کرد .

مثلا چون ترکمن ها گله دار بودند و بعد از آنکه اسکان اجباری شدند باید کشاورزی می کردند که تخصص این کار را نداشتند در حالی که همسایگان سیستانیشان متخصص کشاورزی بودند .همچنین افزون بر این به روحیه ومنش سیستانیها در تطابق با شرایط وهمزیستی مسالمت آمیز با همنوعان در هرجا که بود وباش داشته است؛فرهنگ مدارا وهمسایه دوستی واحترام به همسایه وروحیه کار وتلاش وساختن و..را نیز باید در این بحث در نظر داشت

تاکید می کنم سیستانی علی رغم ابرام و ایستادگی بر روی اعتقادات مذهبی خویش ، هیچگاه باعث رنجش سایر مومنین به مذاهب دیگر نشده است .

یکی دیگر از موارد مطرح شده در مقاله همشهری بحث بحث تاریخ مهاجرت سیستانیها ست که در زیر تیتیر خود40سال قبل عنوان نموده است. که اینجا چند موضوع جالب وقابل تامل رخ داده است. اول اینکه نگارنده وقتی با یک محقق برجسته گرگانی که تاریخ نگار هم هست مصاحبه کرده است وبراساس مستندات تاریخی متقن سابقه مهاجرت سیستانیها را به منطقه گرگان به 170سال قبل مرتبط می داند .ولی انچه تیتیر می شود سخنان یک پیرمرد 88ساله است که خود نگارنده مقاله نیز اذعان دارد که مطالب او به لحاظ تاریخی دارای شبهه است وهیچ ایرادی هم به پیرمرد بی سواد نیست که چرا موضوعات تاریخی را کامل نمی داند. ولی وقتی یک روزنامه سخن پیرمردی کم سواد را تیتیر می کند وسخن تاریخ نگار را در همون موضوع به کناری می نهدباید شک کرد که احتمالا موضوعی پشت پرده است!!

در همین جاباید عنوان کرد که براساس شواهد تاریخی در زمان های مختلف ازاشکانیان وساسانیان وبخصوص در زمان سورن؛سیستانیها برای کمک به برادران وعموزاده های خود(موسی خورینی تاریخ نویس برجسته ارمنستانی)به این منطقه امده اند از سویی در زمان یعقوب لیث صفار سیستانی وبرادرانش مدتها حکومت منطقه در دست خاندان سیستانی بوده است.همچنین خاندان ملک جلال الدین کیانی در همین نوده ملک در دوره صفویه سکونت داشته اند وحتی به نوشته تاریخ کتول ,خاندان اصیل علی اباد کتول ومنطقه کتول اصالتا سیستانی هستند ودر همین گرگان وکردکوی به نوشته تاریخ نگاران بزرگ از جمله اسدا..معطوفی گرگانی وسیاحان روس وانگلیسی, محله هایی بنام سیستان محله وبلوچ محله وجود داشته است وحداقل از 170 سال قبل مستندات انکارناپذیری بر این سکونت موجود است که اطلاعات تکمیلی ومستندات در بنیادنیمروز وسایت نیمروزانلاین دات ای ار موجود می باشد

یکی دیگر از موارد کذب این مقاله موضوع مهاجرت سیستانی ها به افغانستان است .در حالی که به روایت اسناد تاریخی متقن ,وقتی موضوع معاهدات ننگین گلد اسمیت ومک ماهون وتقسیم سیستان بزرگ مطرح شد ومرز تعیین شددر سالهای 1872 و1903 میلادی که بخش اعظم سرزمین سیستان وپاره تن ایران انسوی مرز ماند؛سیستانیهای زیادی دار وندار خود را رها کردند وحاضر نشدند زیر پرچم هیچ کشوری بجز ایران زندگی کنند که در این زمان حکومت مرکزی برای قدردانی از ایشان علاوه بر دادن سجل و..در سه کوهه زابل مکانی را برای بیتوته به انها داد(اطلاعات تکمیلی در سایتwww.nimroozonline.ir)

در جایی دیگر از مقاله همشهری سخن از 3قوم می شود تحت عنوان (زابلی,بلوچ وسیستانی) واین نشانه کم اطلاعی وعدم تحقیق نگارنده مطلب است که نمی دانسته است زابلی وسیستانی یک مفهوم ویک مجموعه واحد است ودونام برای اطلاق به یک جمعیت وفرهنگ وتمدن واحد است. زابل مرکز سیاسی وجغرافیایی سیستان می باشد و دو چیز جداگانه ان هم در موضوع قومیت نیست!!

همچنین تصویری که نگارنده از کوی عرفان گرگان می دهد انسان را یاد کوره دهات آفریقاو جایی یاد محلات خطرناک نیویورک می اندازد.در حالی که کوی عرفان(حسین آباد) دارای مردمانی خونگرم,ولایت مدار وسخت کوش است که در ان مردان وزنان برجسته به لحاظ تحصیلات وموقعیت اجتماعی بود وباش دارند. هم برق دارند وهم گاز وخانه هایش هم کاهگلی نیست که همگی این ها برمی گردد به کم اطلاعی نویسنده مطلب روزنامه همشهری.؛به گونه ای که اعلام می کند نماینده گرگان یک زابلی است ؛در حالی که اکنون نمایندگان گرگان هیچکدام زابلی نیستند

در جایی دیگر گفته می شود که در سالهای 30 و40 سیستانی فرزندان خود را در (استراباد)به مکتب ومدرسه می فرستادند! در حالی که از سال1316 نام استراباد به گرگان تغییر یافته است!!واین حرف نه تنها وجاهت وصحت ندارد بلکه این موضوع با توجه به موج جدیدی که در مورد پان ها رخ داده است می تواند تحلیل وارزیابی گردد

در جایی گفته شده است که بعد از تحصیلات ,سیستانی ها در رتبه وشان اجتماعی در لایه های طبقات اجتماعی قرار گرفتند!!این سخن بی سروته ,دارای چه مفهوم ومعنایی است؟ منظور از لایه های اجتماعی چیست؟ یعنی در قبل از آن در زمره چه لایه هایی بودند؟ بعدش وارد چه لایه هایی شدند؟ معلوم است که نگارنده مطلب به دنبال اهدافی خاص بوده که گاه وقتی قافیه تنگ آمده است.....!!!!!مگر سیستانیها چه کسانی بودند ؟

مگر نه این است که آنجا هم (سیستان)زندگی شهری روستایی و عشایری و ساختارهای زندگی وجود داشته و برخی کاسب و بازاری ,برخی مال دار, برخی تاجر و کارمند و ..... بوده اند؟ آن کسی هم که زمین داشته است قطعا ادم ناداری نبوده بلکه مجبور به جلای زادگاه شده است و این به معنای نداشتن شان اجتماعی نیست چرا که شان اجتماعی انسانها با مهاجرت کاسته نمی شود و گرنه قرآن امر به ومهاجرت نمی کرد و پیامبر اسلام نیز مهاجرت نمی فرمودند . در بخش دیگری از این مطلب آمده بود که برای سیستانیها ؛گرگان جای زابل خشک و بی آب و علف را پر کرده است !!

جالب تر این که این برداشت یک نویسنده ایست که در ابتدا خودش اذعان کرده که پیرمرد قصه اش هنوز پوشش سنتی خودش را می پوشد یعنی علاقه به تاریخ و فرهنگ و زادگاهش . پس چطور به زادگاهش این واژه های سراسر منفی را روا می داری؟! اولا زابل سرزمین بی آب و علف نیست و همین امروز هم علی رغم تمام کاستی ها و نامهربانی ها و سوء مدیریت و..... باز هم چاه نیمه ها ،ادیمی و مزارع سرسبز گندم و تاکستان های پرانگور و.... به وفور چشم نوازی می کند

ثانیا درست است که سیستان از طغیان و خشکی هیرمند همواره ضرر کرده است ولی هیچگاه ,هیچ چیز جای عواطف و آداب و رسوم سیستانی و فرهنگش را در دل سیستانیها نمی گیرد . در جایی دیگر وقتی سخن از تاریخ می شود اسناد محکمی در باره سکونت سیستانیها از دوره ناصرالدین شاه و 170 سال پیش می دهد ولی هیچگاه به تاریخهایی چون حکومت صفاریان و..... اشاره نمی کند. البته همین که پذیرفته شده که 40 سال نیست و 170 سال پیش هم زابلی ها در گرگان سکونت داشته اند و محلی ای بنام سیستان محله در گرگان و کردکوی فعلی وجود داشته جای شکرگزاری دارد

البته در جای جای این مطلب از زابلی و بلوچ به صورت مترادف اسم برده می شود که برای ما معلوم نیست به چه دلیل است ؟! اگر به دلیل تقارب و برادری و ریشه های مشترک فرهنگی و جغرافیایی ست که ما سیستانیها به برادری با برادران بلوچ و ..... افتخار می کنیم ولی اگر اشاره به جمعیت و سایر مولفه های فرهنگ است که مسلما همگان می دانندکه زابلی و بلوچ هریک دارای فرهنگ و آداب و رسوم خود هستند ..

در جایی دیگر از مطلب به نقل از استاد و مورخ گرگانی گفته می شود:زابلی ها در بدو ورود به گرگان و دشت به دلیل غریب بودن معذوریت هایی داشته اند چون آشنایی نداشتند .....در حالی که اولا خود ایشان قبلا گفته بودندکه سیستانیها از 170 سال قبل در منطقه سکونت داشته اند بنا براین غریبه نبوده اند از سویی دیگر سیستانیها ثابت کرده اند که اهل رفاقت و مدارا و همزیستی با تمام اقوام ومذاهب هستند نمونه اش برادران بلوچ در سیستان و بلوچستان و برادران ترکمن در گلستان از سویی وقتی در گرگان سیستانی محله یکی از محلات گرگان بوده است (جدا از اینکه باید بررسی کرد چه سیاست و دستی در کار بوده که این هویت از گرگان جدا شود؟) پس سیستانی در گرگان غریب نبوده است!

در بحث تبعات مهاجرت اشاره به جایگاه جنس مذکر در بین سیستانیها می کند که یقینا اینهم دلیل دیگری بر عدم شناخت ایشان از فرهنگ سیستانی است چرا که در بین سیستانی ها دختر و زن دارای ارج و قرب بسیار است به گونه ای که اگر در یک نزاع بزرگ یک زن چادرش را پهن کند در سخترین نبردها ، نزاع خاتمه می یابدو چادر زن میار و پناه محرومین و مظلومین می شود بویژه زنان سالخورده یا بزرگان و سادات که بی بی هستند از سویی سیستانیها حتی در نوروز ؛عمو نوروز ندارند بلکه بی بی نوروز دارند و این هم نشانه دیگری از جایگاه زن در بین سیستانیهاست .

تنها زیارتگاه زابل زیارتگاه بی بی دوست است که مردان حق ورود به آن را ندارند و این هم قطعا کم نظیر است حال چطور نگارنده نتیجه گرفته که پسر در بین زابلی ها از دختر بالاتر است در بخشی از این به اصطلاح مقاله ونوشته گویی برخی حسادت ها وسوء برداشت ها ورگه هایی از پان هایی که امروز در گرگان(ولو ناچیز وکم شمارند)به دنبال اهدافی غیر از همدلی وبرادری ومنافع ملی هستند؛ در قالب سوالات رخ نمایی وچشمک زنان برای اهل فن قابل فهم هستند ودر قالب سوال طرح کرده است مثلا سوال می شود که چرا مهاجرت گرگان را هدف گرفته است ؟چرا به سمت دیگری نرفته اند؟ ؟حالا که آمده اند کولی ها و افغانی ها و... بخاطر اینها آمده اند و هرچه ما مشکل داریم پس ........!!

جدا از اینکه اگر بخشی از مطلب را کنار بنهیم با توجه به تیتیر وسوالات و..از صدر تا ذیل این مطلب توهین وافترا است .به جای اینکه سیستانیها بابت زحمات شبانه روزی در آبادانی منطقه قدردانی شود اینگونه با انتخاب تیتری سخیف انها را آزار داده است

وقتی از جناب محقق سوال می شود که آیا خشکسالی تنها دلیل مهاجرت سیستانیها بوده است آنقدر آسمان ریسمان می شود که همه چیزرا به قهر طبیعت مرتبط نماید ونقش استعمار خارجی و استبداد داخلی وموضوع موازنه جمعیت وامنیت در منطقه ونقش سیستانیها در امنیت منطقه که دغدغه اصلی حاکمیت وبومیان بود را کاملا منکر شود(اطلاعات کامل درسایت بنیادنیمروز کانون فرهیختگان سیستانی موجود است وهمچنین مقاله ای که روزنامه جام جم دقیقا با موضوع مهاجرت در اذر ماه جاری منتشر کرده است .......)

درجایی دیگر در مورد دلیل مهاجرت به گرگان وتبعات آن ، جدا از همتراز کردن قشر فرهیخته و ولایت مدار سیستانی با افغان ها و کولی ها {(از نقطه نظر مهاجرت )وگرنه ما به افغان ها وکولی ها نیز همانند سایر انسان ها احترام وارزش قائل هستیم وتنها ملاک برتری را تقوا می دانیم)}که می تواند ریشه تحریکات پان گرگانیسم داشته باشد ، به کلی تمدن و پیشینه تاریخی سیستانیها را از جمله اینکه به گفته تاریخ نویسان ((سیستانیها از اصیل ترین اقوام آریایی هستند )) و نقش آنها در پاسبانی از مرزهای میهن از دیر باز تاکنون به کنار بلکه همین اثرات سیستانیها در توسعه منطقه و مشارکت در ساختن استان ، شهید دادن در کنار سایر اقوام ، دادن مالیات ، مشارکت در چرخه اقتصادی پولی و بانکی استان ، نقش بی بدیل در آموزش و پرورش ، ادارت و.... دهها و صدها متخصص ،پزشک،استاد دانشگاه، مهندس ، معلم، بازاری و... را به کلی نادیده می گیرد و به گونه ای قلم فرسایی می کند که گویی شهر گرگان ، کلان شهریست مثل توکیو و پکن که سیستانیها عامل حاشیه نشینی و زاغه ها شده باشد !

در حالی که اگر منصفانه فکر کنیم سیستانیها به همراه 85 قومیت دیگر رنگین کمانی بوجود آورده اند که امروز آرزوی هر ایرانی سفر به گرگان است.از سوی دیگر درجهت گیری آشکار که خلاف دستورات دین مبین اسلام و منویات مقام معظم رهبری و آینده نگری جامعه اسلامی می باشدبحث ازدیاد نسل و تکثیر جمعیت سیستانیها را بعنوان یک چالش و نشانه ای منفی در نظر گرفته و سرکوفت می زنند که اینها با جمعیت زیادشان ما را دچار مشکل کردند در حالی که بارها نماینده ولی فقیه در گلستان عنوان کرده است که نقش سیستانیها در گلستان بی نظیر است و بر گردن استان حق دارند.
این محقق کم اطلاع درجایی می گوید: در آنزمان بحث علاقه به تحصیل جایگاهی در بین زابلی ها نداشته است !

در حالی که هم در پیشینه تاریخی1- نخستین محدثه زن جهان اسلام،2- شاگرد بلافصل امام جعفر صادق(ع) مهندس احمد سنجری نخستین کسی که قبل از گالیله اعتقاد به چرخش زمین داشت ،3- نخستین شهریار ایرانی که دستور داد برای ((گ چ پ ژ)) شکل نوشتاری تهیه شود و زبان فارسی را زبان رسمی کشور اعلام کرد ،4- پایه گذار و مخترع خط معقلی و مادر خطوط عربی و اسلامی دو مهندس یوسف و ابراهیم سیستانی بودند و در همین دوره ای که می فرمایند تحصیل برای زابلی ها مهم نبود هزاران دانشمند سیستانی تقدیم جامعه بشری شدند از کاشف داروی ضد سرطان بنام سیستانین پرفسور شیخ نژاد ، پرفسور سندگل- پرفسور بندانی – دکتر کیخا-پرفسور شهریاری – دکتر ناصری – مهندس سالاری-شیخ حسین اربابی, آیت الله سیستانی – آیت الله مطهری و صدها معلم و مهندس، دکتر و استاد دانشگاه .وحتی نخستین روزنامه استان گلستان بنام نیمروز(گلستان نو) واستادجوادمحمدی خمک(نویسنده برجسته سیستانی... همگی حاصل همین دوره هستند (البته حافظه ایشان یاری نمی کند که در جای دیگر مقاله و مصاحبه افاضه فرموده بود که زابلی ها فرزندان خود را به مدارس استرآباد فرستادند و حتی جایی می گوید که مدارس منطقه گنجایش تعداد فرزندانشان را نداشت ! حال کدام افاظه ایشان را قبول کنیم !؟

در سوالی پرسیده می شود آیا تمام مهاجرینی که از جنوب شرقی ایران آمدند همگی سیستانی بودند و محقق کم اطلاع در این مورد هم می فرمایید: بله همگی سیستانی بودند ولی در چند خط بالاتر و پائین تر چندین بار از بلوچ که ابتدا پولی نداشتند زمین بخرند و.... سخن می گوید این آشفته گویی ها همگی جای سوال دارد(البته یقین دارم که جناب معطوفی که از مفاخر گلستان وگرگان هستندهدفی نداشته ولی تنظیم مقاله و مصاحبه جهت دارد بوده است

*یک نکته هم برای درج در تاریخ باید گفت: خانواده های بسیاری بودند که برای کشاورزی زمین ها به مالکان پول می دادند و در واقع بنوعی سرقفلی کشاورزی در هر مزرعه را نیز می خریدند. و چون فکر ماندن در منطقه را نداشتند اقدام به خرید زمین نمی کردند و از سویی نشان دهنده این موضوع است که افراد تهیدستی نبوده اند بلکه در حین مهاجرت و در حال آوارگی ، دارای مال و پول هم بوده اند چون یا زمین هایشان در سیستان را فروخته بودند یا دامهایشان را که خود سرمایه هنگفتی بوده است . چه بسا خانواده های زابلی که در ازای پول ،زمین کشاورزی را می گرفتند و به صورت سه یک یا 5 و دو کشت می کردند پس نه بی پول بودند و نه بی سواد و نیروی ارزان کار؛ بلکه هم توانمند بوده اند و هم متخصص در امر کشاورزی و عامل آبادانی منطقه بوده اند و ما که فرزندانشان هستیم به این موضوع افتخار می کنیم.

این نکته را بیشتر به ان لحاظ گفتم که در جایی دیگر نگارنده همشهری گفته بود ((که عباسعلی که سالهاست از زابل آمده و جاخوش کرده و قصد بازگشت هم ندارد اکنون دیگر ان آدم سالهای اول نیست بلکه الان دام و باغ دارد و...)) حال آنکه فقیرترین زابلی در سیستان یک تکه زمین و چند دام برای امرار معاش داشته است و به دلیل طبع بخشنده هیرمند و هامون هیچیک آنگونه فقیر نبوده اند که حالا داشتن یک گاو او را غافلگیر کند. !! حال بعداز این بررسی جستاری وکلی(بنده محمدآذری بعنوان یک همکار مطبوعاتی شما ضمن احترام به خبرنگاران وسردبیران وتحریریه وکارکنان همشهری از سر دلسوزی وهم صنف بودن موارد را فقط بر می شمارم چون اگر بناست نقد شود موارد بیشماری قابل ذکر است ولی در حوصله این مقاله نیست) بپردازیم به بررسی ساختار واز بعد روزنامه نگاری که چه ایراداتی به مقاله مذکور وارد است(ان هم فقط تیتیر وار)

اشکالات و ایرادهای ساختاری:
1-ابتدا اینکه در تیتر که نشان دهنده هویت مطلب است کاملا غرض ورزانه و از تیتری حساست برانگیز استفاده شده است و از عنوا ن (سیستانیها زیر پوست شهر گرگان)که در اصطلاح عامیانه از عنوان زیر پوست در مواقعی که بارمنفی مورد نظر است بهره گرفته می شود (حداقل اینکه برای تقدیر وتحسین نیست)و خود نوعی تحقیر در کلام و عنوان می باشد .
2- در زیر تیتر از عنوان ((10 سال مانده به انقلاب آمدیم اینجا .....)) زیر تیتر که ازارکان خبر است و اهمیتش در اندازه تیتر و سوتیتر است سخن یک پیرمرد ساده روستایی برجسته می شود ولی مطالب برجسته یک تاریخ نگار که 12 کتاب تاریخی نوشته است بعنوا ن تیتر و زیر تیتر استفاده نمی شود؟!(البته اگر صرفا مصاحبه خود پیرمرد سیستانی بود ومصاحبه استادمعطوفی نبود بازهم سخنان دیگری دارای بار خبری بودند که می توانست در زیر تیتیر برجسته شود)
3- آنچه در لید خبر امده است ، انصافا دارای ارزش خبرنویسی نمی باشد و اینکه ما با یک پیرمرد 88 ساله مصاحبه کنیم و بخواهیم در لید خبر به دنبال محاکمه اش باشیم که استناد تاریخی اش در مورد حضور شوروی در افغانستان درست است یا نه؟کار علمی و ژورنالیستی به حساب نمی آید .
جدا از اینکه چون مقاله و مطلب مکمل داریم و مصاحبه میدانی فقط برای جذابیت خبر و مطلب یا دلیل درستی یا نادرستی ارائه می شود ، تیتراز لید نه تنها انتخاب نشده است بلکه مخرب و زمینه ساز تحقیر بخشی از جامعه مخاطب رسانه نیز به حساب می آید و برخلاف روح ارزش های خبر میباشد
4- از همشهریان زابلی ، بلوچ و سیستانی سخن رفته است که نشان دهنده سطح پایین معلومات نگارنده است چون زابلی همان سیستانی است و....
5- در جایی از هامون بعنوان رود نامبرده شده است در حالی که هامون دریاچه است و به دلیل تقدس و اهمیتش نزد مسیحیت – زرتشت و مسلمانان کمتر کسی است که این موضوع را نداند .
6- در مقدمه و لید مطلب علی رغم اینکه در مصاحبه اسناد تاریخی ذکر شده است که سیستانیها از 170 سال پیش در منطقه سکونت داشته اند ولی مقدمه چینی می شود که تاریخ مهاجرت سیستانیها به 40 سال پیش برگردد.
7- عنوان می شود که هیرمند به تدریج خشک شد در حالی که هیرمند کم آب شده است ولی اکنون نیز خشک نمی باشد .
8- در مقدمه صحبت از ایالت سیستان می کند در حالی که سیستان در سالهای 1335 تا 1340 شمسی ایالت نبوده است.
9- در جایی گفته می شود متاسفانه بعلت اینکه دشت سیستان فاقد منابع آب زیرزمینی بوده و تنها منبع تامین آب ،سطحی و زیر سطحی است !! بنده هرچه خواندم متوجه منظور نگارنده نشدم .
10-صحبت از مهاجرت سیستانیها به افغانستان می کند!! در حالی که کاملا عکس بوده است حتی در زمان تقسیم سیستان توسط استعمار ، تعداد کثیری از سیستانیها که در آن طرف مرز مانده بودند حاضر شدند خانه و کاشانه و تمام دارایی خود را ترک و با دست خالی بیایند زیر پرچم ایران زندگی کنند .(اطلاعات تکمیلی در بنیاد نیمروز )
11- عدم توجه به رسالت خطیر خبرنگاری و ژورنالیستی :جایی پیرمرد صحبت از کوره ملی می کند . مگر ما کوره آجرپزی ملی و غیر ملی داریم ؟منظورشان قطعا کوره های هوفمن یاکوره هایی که میل دارند بوده ولی هرچه این پیرمرد گفته عینا منتقل شده است .
12-در خصوص ترسیم فضای کوی عرفان هم که کذب گفته شده است مثلا نداشتن گاز – خاکی بودن کوچه ها و خانه های کاه گلی و... در حالی که چنین نیست و موضوع مواد مخدر که خود دردی است دردناک بر روی حافظه جوانان کوی عرفان که جای بررسی دارد .وجوانان ورزشکار ومذهبی کوی عرفان به شدت از طرح این موضوع دلخور هستند
13-عنوان اینکه( نماینده فعلی گرگان یک زابلی است ))!! در حالی که چنین نیست و این موضوع کذب است .
14- مهاجرت از سیستان به گلستان :گفته شده است((در حال حاضر بخش قابل توجه ای از زمین های کشاورزی در دست هموطنان بلوچ .... ((خودتان قضاوت کنید موضوع سیستانیها هستند یا برادران بلوچ))
15- در جایی از قول استاد معطوفی نام اقوامی که وارد گلستان شده اند را بر می شمارد که از چند منظر ایراد دارد اولا: آنها که اسم برده شده است در اصل ,یا طایفه هستند یا تیره ای از یک طایفه و کل آنها در چهارچوب یک قوم بنام سیستانی تعریف می شود (البته اینکه سیستانی یک قوم هست یا .... جای بحث دارد)) اطلاعات طوایف سیستانی در سایت نیمروز آنلاین دات ای آر وابسته به بنیاد نیمروز کانون فرهیختگان سیستانی امده است ثانیانام بسیاری از طوایف که در زمره نخستین مهاجرین به گرگان ودشت بوده اند و در همین قلعه محمود گرگان ساکن شده اند ذکر نشده است که خود باعث تبعات آتی خواهد بود که اگر نگوییم غرض ورزانه بلکه از روی ساده انگاشتن موضوع بوده است وجای بحث وبررسی دارد
16- در خصوص نامگذاری طوایف سیستانی : گفته شده (بدلیل تعلقات ایلی نام طایفه خود را بعنوان فامیلی انتخاب کرده اند ))در حالی که نام طوایف زابلی یا براساس نوع شغل و پیشه ،نام محلی که سکونت داشته اند یا ... تعیین می شده است (کتاب زادسروان سیستان)
17- در خصوص مذهب مهاجرین گقته شده است که سیستانیها اکثرا سنی مذهب هستند و در بین آنها شیعه نیز وجود دارد در حالی که کاملا برعکس گفته شده است ,سیستانیها اکثرا شیعه هستند و برادران بلوچ سنی مذهب نیز در سیستان بود وباش برادرانه وهمدلانه دارند
18- وقتی مصاحبه یک پیرمرد است چرا از عکس یک بانو استفاده شده است آن هم بانویی که معلوم نیست متعلق به چه قومیتی است ؟آنهمه عکس از بانوان رشید وکدبانوی سیستانی در فضای وب موجود است که دارای پوشش سنتی سیستانی نیز هستند چرا استفاده نشده است؟!این موارد که به صورت جستاری عنوان شد در کنار اشکالات فنی به لحاظ رنگ بندی و استفاده از ترام مشکی و قلم سفید با فونت متعارف و ... که خواندن را برای خواننده مشکل کرده است و عدم انسجام در بین مصاحبه و تحلیل و محتوای صفحه و.... همگی نشان از آن دارد که کاری بسیار ضعیف با رویکری خاص بوده است که باید مواظب بود دیگر تکرار نگردد چرا که برای روزنامه ی وزین همشهری که همه ایرانیان فکر می کنند همشهری خودشان است پسندیده نیست .

بنده محمدآذری بعنوان یک معلم سیستانی ضمن احترام به کارکنان وخبرنگاران وتحریریه وکلیه دلسوزان روزنامه وزین همشهری یقین دارم که این دیدگاه همشهری نیست وانتظار دارم که هر وقت قرار است درباره سیستان مطلبی درج شود بهتر است با یک محقق ومولف مثل استادجواد محمدی خمک,استادعمرانی,استاد خسروی؛رئیس الذاکرین و...ولو تلفنی مشورت شود.

در پایان از حوصله شما خواننده گرامی سپاسگزارم وعاجزانه از همگی می خواهم که به هم عشق بورزیم ودست در دست هم به دنبال همدلی ومنافع ملی باشیم وبدانیم امروز بهترین هدیه نوروزی به همدیگر این است که به فرهنگ واداب ورسوم خود پای بند باشیم وبه اداب ورسوم دیگر اقوام نیز احترام بگذاریم.ما بعنوان جامعه سیستانی به همه ی شما عزیزان عشق می ورزیم وبرایتان بهترین ها را ارزومندیم

((محمدآذری از فرهنگی بنیادنیمروز))