صادق زیبا کلام در مناظره تلویزیونی برنامه زاویه گفت : روشنفکر با هر نوع حکومت مشکل دارد.
این سخن که جریان روشنفکری با مذهب سر ستیز دارد نه این که در تاریخ روشنفکری چنین پیشینهای وجود نداشته است. ستیزهگری به ذات روشنفکری وابسته است. روشنفکری اعم از غربی، شرقی بودن ذاتاً ستیزهگر است. روشنفکری به حکم روشنفکری بودن، وضعیت موجود و حکومت را نمیپسندد. روشنفکری که از حکومت راضی باشد روشنفکر نیست.
*به هر نوع حکومت؟
زیباکلام: روشنفکر با هر نوع حکومت مشکل دارد.
خسروپناه: از ابتدا بحث، در رابطه اینکه روشنفکری را ارزشگذاری کنیم که روشنفکری خوب یا بد است، به نظرم شروع مناسبی نیست. درست است که پدیده روشنفکری از غرب آمده و وارد کشور شده است. البته جریان روشنفکری طیف بسیار وسعی را شامل میشود که تغییر و تحولی بسیار کرده است.
جلال آل احمد و علی شریعتی با اینکه روشنفکر محسوب میشوند روشنفکر را نقد میکنند. روشنفکران طیفی هستند که ممکن است به بخشی از این طیف افتخار کرده و به بخشی دیگر نقد کنیم. به نظرم قبل از اینکه به آسیبشناسی و نقد بپردازیم، نخست باید تصویر درستی از پدیده روشنفکری داشته باشیم بعد به نقد آن بپردازیم. قصه روشنفکری در غرب به تعبیر یک متفکر غربی قرن هجدهم عصر روشنگری است. نخست اینکه؛ طبیعت همچون یک مکانیسم جبری است. دوم؛ خدا مانند یک فرضیه قابل بحث است. سوم؛ انسان به مدد عقل کمالپذیر است.
فرد دیگری میگوید، همه پدیدهها را میتوانند مانند مسائل این جهانی به بحث گذاشت. عصر روشنگری در پی عقلانیت حداکثری است. تمام مسایل و پدیدهها را میخواهد عقل حل کند گویا مسئلهای را که نشود با عقل بررسی کرد، باید به حاشیه رود.
بیشتر روشنگران «آتئیست» بودند و به انکار خدا پرداختند. البته بودند روشنگرانی که خدا را قبول داشتند اما گرایش الهیات طبیعی را قبول داشتند. همچنین روشنگرانی بودند وحی را قبول داشتند و به نظر خودشان توانستند با عقلانیت به تبیین وحی بپردازند.
از قضا روشنگری با مشکل وارد جامعه ما شده است. میخواستند قانون بلژیک را برای کشور ما بنویسند. شخصیتهای مانند «مستشار الدوله»، «میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی» و «ملکمخان» در برابر دین قرار گرفتند؛ یا از دین استفاده ابزاری کردند قصد داشتند مدل غربی را در جامعه ایران رواج دهند. چون میدانستند جامعه ایرانی، جامعه دینی است به همین دلیل از دین استفاده ابزاری کردند. با نگاه کلی به روشنفکران، اگر امثال سید جمالالدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده ـ را روشنفکر بدانیم ـ تا طالبوف، بازرگان، علی شریعتی و یدالله سحابی یک وجه بارز دارند که ارزشمند است. آنان دغدغه الخطاط جامعه ایران و جهان سوم داشتند.
زیباکلام: فرض ایشان بر این است که «دین آمده است که دینداری و حکومت ایجاد کند» من دیگر این را قبول ندارم! دین آمده است به ما بگوید آخرت است، دین نیامده این دنیا را بسازد، این دنیا را عقل ما میتواند بسازد.