در انتخاباتها، کاندیدای صالح مقبول را انتخاب کنیم یا کاندیدای اصلح را؟
صالح مقبول یا اصلح؟
برداشتی از مقاله استاد حسینی یمین
در سالیان اخیر، مسأله انتخاب اصلح، یکی از پرچالشترین مسائل سیاسی بین گروههای مرجع سیاسی، بودهاست. این نوشتار میکوشد با بررسی شواهد و قرائن نشان دهد که تنازل از فرد اصلح به صالح مقبول، با موازین فقهی مغایر است. بنابراین باید برای برچیده شدن موانع کاذب مقبولیت نامزد اصلح، به عنوان مقدمه واجب، عمل و اقدام نمود.
ما مسلمانیم و اگر مجتهد نباشیم مقلد هستیم و اگر حتی رهبری مرجع ما در امور فردی نباشد در مسائل اجتماعی یقیناً محل رجوع خواهند بود و ایشان در انتخابات های گوناگون بارها بر انتخاب اصلح توسط آحاد جامعه تاکید نموده اند.
امام خمینی(ره) در 4 آبان 1362: انتخاب اصلح برای مسلمین یعنی انتخاب فردی که تعهد به اسلام و حیثیت آن داشته باشد و همه چیز را بفهمد، چون در مجلس اسلام تنها کافی نیست، بلکه باید مسلمانی باشد که احتیاجات مملکت را بشناسد و سیاست را بفهمد و مطلع به مصالح و مفاسد کشور باشد.
امام خامنه ای( مد ظله العالی) در 23 تیر 1368: انتخاب فرد اصلح و دارای تقوا و تدبیر برای مقام مهم ریاست جمهوری – که در قانون اساسی جدید دارای اختیارات وسیع در اداره کشور است- وظیفه شرعی، عقلی و انقلابی است و کوتاهی در این امر یا در حضور در پای صندوق های رای، خسارتهای جبران ناپذیری به بار خواهد آورد.
امام خامنه ای ( مد ظله العالی) در 31 اردیبهشت 1376: البته ملت باید تلاش خودش را بکند، باید زحمت بکشد و دنبال اصلح بگردد. من مکرر عرض کرده ام که مسئله، مسئله دین و خدا و ادای تکلیف است، انتخاب اصلح هم یک تکلیف الهی است.
با بررسی اندیشه های امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری( مد ظله العالی) می توان اصلح را اینگونه تعریف نمود: یعنی کسی که درد مردم را بداند و آن را حس نموده باشد. یعنی کسی که برای ریشه کنی فقر و فساد ، عزم جدی داشته باشد. اصلح کسی است که هم به ترقی و پیشرفت کشور و توسعه اقتصادی و غیر اقتصادی بیندیشد، هم زیر توهمات مربوط به توسعه آنچنان محو و مات نشود که از یاد قشرهای مظلوم و ضعیف غافل بماند.
اصلح کسی است که به فکر معیشت مردم، دین مردم، فرهنگ مردم و دنیا و آخرت مردم باشد. اصلح کسی است که بتواند این بار عظیم را به دوش بگیرد و به سرمنزل مقصود برساند.
البته هر کس که صلاحیتش در مراکز و مراجع قانونی تائید شود صالح است، اما ما وظیفه داریم با بررسی در بین صالح ها، اصلح را پیدا و آن را انتخاب کنیم و این هنر مردم است . اما چگونه؟
ما یا خودمان اهل تشخیص هستیم و یا به اهل تشخیص مراجعه می کنیم و در هر دو صورت عمل به تکلیف کرده ایم. نکته مهم این است که : ما در انتخاب اصلح مامور به وظیفه هستیم و نه نتیجه!
اما سئوال اساسی که همیشه مطرح بوده است این است : اگر نامزد اصلح مقبولیت ندارد ولی نامزد صالحی هست، می توان برای رای نیاوردن نامزد با صلاحیت کمتر به صالح مقبول رای داد؟
موافقان این نظریه می گویند که اگر نمی توانیم به تمام چیزی برسیم، نمی توانیم همه آن را نیز رها کنیم، بلکه باید برای کسب مقداری که ممکن است، تلاش نمائیم.
پیامبر خدا (ص) فرمودند: لا یترک المیسور با لمعسور ( ابن ابی جمهور- ج 4- ص 58)
قاعده میسور، از قواعد فقهی و منظور از این قاعده آن است که هرگاه خداوند عملی را بر مکلف واجب گرداند و آن عمل دارای اجزاء و شرایطی بود، اگر برای مکلف به جا آوردن همه اجزاء ممکن نبود، نمی توان همه آن را نیز ترک نمود. ما لا یدرک کلّه لا یترک کلّه. اما در نقد این قاعده می توانیم بگوئیم این قاعده بر فرد و مصداقی که دارای اجزاء نیست ، جاری نمی شود.
هنگامی که گفته می شود باید به ائمه (ع) ایمان داشت، از قرائن می فهمیم که اگر تنها به تمام آن بزرگواران ایمان داشته باشیم، مومن به شمار می رویم. یعنی ایمان به مجموع آنان کارآمد است و ایمان به برخی از آنان، نجات بخش نخواهد بود.
این مسئله همانند ضرورت دانستن تمام عناصر گذر واژه است. اگر 10 جزء گذر واژه را بدانیم و فقط یک جزء آن را ندانیم، سودی ندارد و در اینجا نمی توان قاعده میسور را جاری کرد، چون ارزش دانستن 10 جزء گذر واژه برای باز کردن قفل رایانه صفر می باشد.
و یا فرض کنید قرار است یک ایرانی در مسابقات جهانی وزنه برداری شرکت کند. ما چندین ورزشکار با توانائی « خوب» و « خوب تر» داریم، با توجه به رکورد وزنه هایی که وزنه برداران جهان ثبت کرده اند متوجه می شویم اگر کسی غیر از نفر نخست کشور وارد عرصه رقابت شود، مقامی نخواهد آورد، آیا می توان کسی را که وزنه سنگینی بلند می کند و رکورد ورود به مسابقات جهانی را هم دارد « کف صلاحیت » را به مسابقات اعزام کرد؟ درست است که او صلاحیت نسبی برای ورود به مسابقات جهانی را دارد اما برای موفقیت باید سطح و شرایط مسابقه را نیز بررسی کرد.
با بررسی مثال های فوق به این نتیجه می رسیم که: « ضرورت رای دادن به نامزد اصلح از مواردی است که قاعده میسور در آن جاری نمی شود» و تاکیدات ولی فقیه به عنوان خبره، حجت و نائب امام زمان (عج) برای رای دادن به نامزد اصلح به دو معنا می تواند باشد:
الف. رای دادن به نامزد اصلح « طریقت » دارد و اگر نخبگان موثر برای رای آوردن نامزد اصلح تلاش کنند و مباحثی مثل صالح مقبول و اصلح نامقبول را رها کنند، فرد اصلح رای خواهد آورد. در این حالت وظیفه شرعی، تبلیغ و رای دادن به نامزد اصلح است.
ب. رای دادن به نامزد اصلح « موضوعیت » دارد، چه سبب رای آوردن وی بشود و چه به انتخاب وی نینجامد. یعنی خود تبلیغ برای فرد اصلح و بر کشیدن منطق « اصلح گرائی» اهمیت و تعیین کنندگی دارد. در این هنگام نیز وضعیت روشن است.
آنچه قطعاً ارزش علمی دارد این است که تشخیص اینکه در هر شرایطی، باید بر انتخاب اصلح تاکید کرد، یا بستر را برای صالح مقبول فراهم کرد، کاری است که نیاز به خبرویت در مسائل دینی و سطح استراتژی های دین در حوزه های مختلف و نیز خبرویت در شناخت مختصات کشور، منطقه، جهان اسلام و جهان دارد و قطعاً کسی که به طور متناسبی در هر دو حوزه خبره نیست، سخنش حجیتی ندارد. پس بی تردید سخن ولی امر در رای دادن به فرد اصلح « تکلیف » شرعی را روشن کرده و اشتغال یقینی حاصل می شود.
در انتخاب نامزد اصلح ، به « دلیل عقلی و نقلی» باید به نامزد اصلح رای داد، مگر اینکه بنا به دلیل یقینی، خلاف آن ثابت شود. پس تا زمانی که دلیل یقینی نیاید، ذمه همگان به تکلیف قطعی انتخاب نامزد اصلح مشغول است.
سعید پارسا- کارشناس تاریخ اسلام
نهم دی ماه 1398