rezayatmadar

رضایت مادر موجب نجات از چوبه ی دار شد.

حکم اعدام چند نفر صادر شده بود .{در بین این افراد جوانی هم وجود داشت که بی گناه بود}.بستگان او نزد شیخ رجبعلی خیاط می روند و با التماس چاره ای از او می جویند .

شیخ می گوید : گرفتار مادرش است .

نزد مادرش رفتند ، مادرش گفت : هر چه دعا می کنم بی نتیجه است .

به مادرش گفتند : شیخ فرموده است ؛ شما از او دلگیر هستید .

مادرش گفت : درست است ، پسرم تازه ازدواج کرده بود .روزی پس از صرف غذا ، سفره را جمع کردم و ظرفها را در سینی گذاشتم و به عروسم دادم تا به آشپزخانه ببرد.

پسرم سینی را از دست او گرفت و به من گفت : مگر برای شما کنیز آورده ام !

(مادر بعد از شنیدن این جمله ناراحت شده است.)

بالاخره مادر او اعلام می کند از پسرم راضی شدم و برای رهایی فرزندش دعا می کند . روز بعد اعلام کردند که در مورد این پسر اشتباه کرده اند و آن جوان آزاد شد.

از کتاب کیمیای محبت ، نوشته ی محمد محمدی ری شهری- صفحه ی 126