روزی که ماموران آسمانی برای بردن شارلی ابدوی ایرانی به سراغش آمدند.
نویسنده ن.ع از آسمان
یک روز بعد از گرفتن جیره و مواجب از جیره فرستادگانم گذشت همه ی آنها از کاری که کرده بودم مرا تشویق می کردند و من در پوست خود نمی گنجیدم.بگذار هر که می خواهد از من برنجد .پدر و مادر فامیل و هر کس دیگری هم
اگر می خواهد باشد ، برنجد که برنجد.
پولهای دلار و اقامت دائم در خارج و حقوق به دلار و زندگی در رفاه و دیدن زنهای بدحجاب و ... بیشتر از ناراحتی دیگران و به قول آنها خدا و پیامبرش می ارزید.
روزی دم غروب بود که دیدم درب خانه ی ما به صدا درآمد ، بدو بدو به سراغ دم در خانه رفتم و در فکرم تمام تشویقها و کارتهای اقامت دور می زد ولی دم درب خانه چیز دیگری را دیدم...