حکايت فرزندانخطاکار از پسر نوح تا ابنزبير و از این زبیر تاپسرهای خزعليوهاشمي
598: ورق ورق تاريخ تکرار شيريني هاي به ياد ماندني و تلخي هاي فراموش نشدنيست که سراسرش آموزه هاي ارزشمنديست که شايد کمي تامل در آن رنگ صفحات بعدي تاريخ را عوض کند.
پدران آسماني و فرزندان ناخلف از جمله نکته هاييست که قابل بررسيست. چه بسيار پدراني که در مسير خدا بوده اند و حب به فرزند آنها را به وادي تاريکي کشاند و چه زيادند مرداني که براي خدا از فرزندان خود تبري جستند و خدا را به فرزند نفروختند.
يکي از نمونه هاي تاريخي که بارها در کلام رهبري به آن اشاره شده است جريان زبير و فرزندش عبد الله است.
با برسي شخصيت تاريخي زبير در ميابيم که او از اصحاب خاص رسول خدا و در ابتدا از ياران امير المومنين بود تا آنجا که زهراي مرضيه در هنگام وصيت به امير المومنين فرمودند يا علي اگر براي تو امکان اجراي وصيت من نيست به زبير وصيت کنم.
از ديگر جلوه هاي وفاداري زبير زماني بود که امير المومنين دستور دادند هر کس حاضر است با من قيام کند تا اسلام را به مسير اصلي آن برگردانيم فردا سر را بتراشد و به ميدان شهر بيايد نوشته اند که زبير آمد و چهار نفر ديگر.
مجاهدت هاي زبير براي اعتلاي اسلام تا بدانجا پيش رفت که او را سيف الاسلام لقب دادند اما با اين همه افتخارات پس از مدتي رو در روي علي (ع) و به همراه سواران شتر سرخ مو فتنه جمل را آفريد اگر کسي به دنبال سر اين مخالفت و انحراف باشد کافيست سري به نهج البلاغه بزند که حضرت فرمودند : زبير از ما اهل بيت بود تا آن زمان که فرزند شومش عبد الله به جواني رسيد آنگاه زبير را از ما گرفت.
البته اين يک طرف قصه دنياست.
در ورقهاي ديگر تاريخ داستان نوح پيامبر را نگاشته اند که چگونه از فرزندش که از راه حق جدا شده بود تبري جست و بر کشتي سوار شد و غرق شدن فرزندش را در امواج غضب الهي به نظاره نشست او حتي در مقابل خدا اراده دفاع از فرزندش را نکرد و تنها به نصيحت او پرداخت که آن نيز کار گر نيفتاد.
اما امروز قرن 14 هجريست و نه از نوح و نه از زبير و فرزندش خبري هست امروز فقط نقل تاريخ است و درس عبرت که گروهي خواندند و گرفتند و گروهي خواندند و خنديدند.
براي آنکه بدانيم تاريخ تکرار شدنيست دو موضع گيري زير از دو شخصيت برجسته خواندنيست.
آيت الله خرئلي که در کارنامه خود خدمات زيادي را به ثبت رسانده است در مقابل دستگيري فرزند خطا کار خود مهدي خزئلي چنين ميفرمايد: "فرزند من هم در حال حاضر در زندان به سر ميبرد. او بايد به بد بودن کارش اعتراف کند و اين اعتراف نبايد فقط يک تاکتيک باشد بلکه بايد واقعا به بد بودن کار خود اعتراف کند."
ايشان دليل اين موضع گيري خود را چنين بيان ميفرمايد و ميزان را بيان ميکند: "ميزان ما دين است. انسان در خيلي جهات با حيوانات مشترک است ولي در جهت دين بايد خداوند را بشناسيد زيرا او رحمان و رحيم است. ما در دستگاه رهبري فتنهگراني داشتهايم. حتي در زمان امامان هم فتنهگراني بودهاند. بايد فتنهگران را شناسايي کنيم و از دستگاه حکومت کنار بگذاريم. روحانياي که بخواهد بر ضد ميزان کار کند، روحاني نيست. ما بهترين رهبري را داريم و بايد از اين نعمت به بهترين نحو استفاده کنيم."
اما کمي آن طرف تر دو فرزند خطا کار ديگر از پدري که از او انتظار ميرود ميزان برايش دين باشد به نام مهدي و فائزه هاشمي وجود دارد که وقتي که همگان و بخصوص دستگاه هاي مربوطه با اسناد قاطع آنها را آتش بيار معرکه بعد از انتخابات معرفي ميکنند پدر باز به دفاع برميخيزد و يکي را خريدار ساندويچ در عاشورا فتنه و ديگري را پاک معرفي ميکند و به بهانه تحصيل به خارج ميفرستد و بعد ميگويد : "مهدي دائما ميخواهد بيايد ولي من به او ميگويم نيايد و كارهايش را انجام بدهد، جالب اينكه هيچ دادگاهي تا امروز به وي احضاريه نداده و مهدي نيز هر وقت كه لازم باشد ميآيد. الان هم رفته است دكترا ثبت نام كرده است و قرار است رسالهاش را در يكي از دانشگاههاي خارج از كشور بگذراند."
بعد هم او را در آغوش محبت ميکشد و در گوشش دعاي سفر ميخواند و هر جا و هر زماني به حمايت از او ميپردازد. او نه تنها از مهدي اعلام برائت نميکند بلکه تمام مجاهدت هايش را به پاي فرزندي ميگذارد که قرار بود باقيات الصالحاتش باشد اما