ziarat1

این جا همه به دنبال رضای خدا و محبت اهل بیت هستند.

به گزارش اترک : 20 و خورده ای کیلومتر که از گنبد به سمت آق قلا می روی در سمت چپ جاده نمازخانه و حسینیه ای است به نام ابوالفضل العباس علیه السلام

در حدود 55 تا 56 سال، جوان که چند سالی بود پیش سرهنگ دژپور و روی زمینهایش کار می کرد با دلهره و ترس عجیبی که می شد در چهره ش دید از خواب بیدار شد . مضطرب و نگران و مبهوت از خوابی که دیده بود .

اعضای خانواده که متوجه ی اضطراب او شده بودند ، برایش آب آوردند و جویای حالش شدند ؟

جوان که انگار تازه متوجه شده بود که هر چه دیده بود ، خواب است ، در حالی که هنوز می لرزید رو به اعضای خانواده اش کرد و گفت : توی خواب دیدم که ارباب به من می گوید : زمین ها را شخم کنم و وقتی من دارم زمینها را شخم می کنم ،‌به جایی می رسم که درختی در زمین رویده است . تا می خواهیم آنجا را شخم کنم ،‌ مرد اسب سواری جلویم را می گیرد و به من می گوید : این جا را شخم نکنم . هر کاری کردم دیدم آن مرد مرا از شخم این قسمت از زمین منع می کند .

پیش سرهنگ دژپور که 400 تا 500 هکتار از زمینهای مرغوب منطقه ی ترکمن صحرا در اختیار او بود.

صبح ارباب کسی را به سراغ جوان فرستاد .

جوان که دم در منزل آمد ،‌دید مباشر ارباب است و به او می گوید : که ارباب تو را کار دارد .

جوان به پیش ارباب آمد و ارباب به او گفت : زمین های سمت راست جاده را شخم کن . تا جوان این جمله را شنید به یاد خواب شبش افتاد .

رو به ارباب کرد و گفت : ارباب من دیشب خوابی اینچنین دیدم ،‌می شود آن یک قسمت زمین را شخم نکنم ؟ ارباب که فکر نمی کرد این خواب ،‌خواب درستی باشد ،‌ به جوان رو کرد و گفت : اینها همه خواب است و به آنها توجه نکن و کاری که به تو گفتم انجام بده .

جواب به سر زمین آمد و ارباب هم بعد از کمی به دنبال او به سر زمین آمد .

چند تن از بقیه ی کارگرانش هم برای بقیه ی امور به سر زمین آمدند .جوان در حال شخم زمین بود که به همان جای زمین رسید ،‌دوباره ایستاد و به ارباب نگاهی کرد ،‌بقیه هم متوجه ایستادن جوان و نگاه ارباب شدند ،‌ارباب اشاره کرد و جوان را به ادامه ی کار امر کرد .

جوان به نزدیک درخت که رسید ، متوجه شد ،‌تراکتور خاموش شده و حرکت نمی کند .دوباره تراکتور را روشن می کند و دنده عقب می گیرد و دوباره به سمت جلو می آید و دوباره تراکتور خاموش می شود . چند بار دیگر هم تکرار می کند و همین قضیه تکرار می شود .

جوان که متوجه نگاه تند ارباب می شود ، اینبار تراکتور را خیلی عقب برده و با سرعت به سمت درخت می آید و ...

همه ، حتی ارباب هم شاهد بودند که تراکتور در زمین کفی چپ کرد و جوان کارگر در زیر تراکتور ماند ،‌همه بلافاصله به سراغ تراکتور آمدند و متوجه شدند که جوان در زیر تراکتور تمام کرده و مرده است .

ارباب تا این صحنه را دید ،‌به یاد خواهشهای جوان افتاد و این بار پشیمان شد ولی دیگر دیر شده بود . سرهنگ دژپور که کردم او را تیمسار دژپور می شناختند ،‌آن زمین را برای ساختن یک مکان مقدس کنار می گزارد و امروز این مکان به نام حسینیه و نمازخانه ی بین راهی حضرت ابولفضل علیه السلام معروف است .

مشتاقان زیادی به این مکان می آیند و حاجات خود را از حضرت احدیت می طلبند و دست خالی هم بر نمی گردند.

 

جامی خبرنگار اترک

ziarat2