این داستان کوتاه در خصوص عبور از خط عابر پیاده است.
کامران و مهران دو دوستند که می خوان توی یک مسابقه نقاشی شرکت کنند.
بعد برای اینکه وسایل نقاشی را بخرند با هم تصمیم می گیرند که به یک مغازه بروند.
مغازه آن طرف خیابان قرار دارد.
کامران کمی عجله داشت و می خواست زودتر نقاشیش را بکشد و برای همین
خاطر سعی کرد از وسط خیابان به سمت مغازه برود ولی مهران به او گفت:ما باید از خط عابر پیاده یا پل عابر پیاده عبور کنیم وگرنه ممکن است
تصادف کنیم.
کامران اولش به حرف مهران توجه نکرد و بلافاصله وارد خیابان شد و ناگهان صدای ترمز یک خودروی عبوری
او را شوک زده کرد و به طرف مهران برگشت و گفت تو راست گفتی و بعد با هم از روی خط عابر پیاده به سمت
مغازه رفتند و خرید خودشان را به راحتی انجام دادند و به خانه برگشتند.
نویسنده:ر.جامی