badanchubi1

سحر دختر نوزده ساله روستاي چارقلي از ده سال پيش تا امروز به مرور مفاصل و غضروف هاي بدنش در حال سفت شدن و استخواني شدن است.

به گزارش راه اترک به نقل از ساحل گمیشان، سحر يارعلي دختر تيزهوش روستاي چارقلي گميشان ، از حدود 10 سال پيش مبتلا به يك بيماري نادر مي شود كه به سرعت در حال پيشروي است در اين بيماري همه غضروفها و مفاصل سحر به مرور درگير مي شود به طوريكه امروزدستان سحر فقط از مچ حركت دارد و مفاصل آرنج و بازوها كاملا استخواني و سفت و بي حركت است ، زانوها به سختي و به مقدار خيلي كم حركت دارد حتي سحر قادر به خميازه كشيدن نيست و همه دندانهايش را هم  از دست داده است ، حتي عضلات پشت سحر سفت و استخواني شده است .

sahr06
سالهاي اول كه بيماري رشد كمتري داشت سحر به مدرسه مي رفت ولي از سوم راهنمايي به اين طرف كاملا زمينگير شده اوايل مادرش به تنهايي قادر بود كارهاي اورا انجام دهد اما حالا ديگر آنچنان بدن سحر سفت شده كه حتما بايد پدرش هم باشد تا بتوانند او را كمي حركت دهند و امورات شخصيش مثل حمام و نظافت و .. را با هم انجام مي دهند.

sahr03
شريف يارعلي مي گويد دخترش صحيح و سالم به دنيا آمد مثل خواهر و برادر بزرگترش و هيچ مشكلي نداشت تا اينكه يك روز از مدرسه برمي گردد و گريه كنان مي گويد گردنم درد مي كند ناظم مدرسه داشت بچه ها را كه شلوغ مي كردند با چوب از سالن بيرون مي كرد چوبش به گردنم خورد ...
سحر را به دكتر مي برم دكتر تخصص جراحي عمومي هم داشت به من مي گويد كتك و چوب معلم نيست يك غده چربي كوچك است به خانه برويد و صبح بياييد بيمارستان تا برش دارم شب به خانه مي رويم ولي يك غده تبديل به دهها غده شد و سحر آن شب از درد مثل مار به خودش پيچيد فردا كه به ديدن دكتر مي روند دكتر متعجب مي شود و مي گويد اين چيز ديگريست...

sahr08
يارعلي مي گويد از آن روز به بعد مدام از مطلب دكتري به دكتر ديگر مي رود حتي پروفسور سميعي هم  كه به ايران آمده اورا ويزيت كرده و مي گويد اين بيماري بر اثر ترس زياد و ناگهاني بروز كرده است
يارعلي ته دلش هميشه چركين است  و گمانش به همان چوب ناخواسته ناظم مدرسه است كه به گردن دخترش خورده و اين اتفاق را به وجود آورده است او مي گويد ناظم حتي خبر نداشت كه چوبش به گردن دخترش خورده و خيلي ناراحت است و مي گويد سحر شاگرد اول ما بود من دليل براي زدن او نداشتم .

sahr04
سحر در شرايطي كه شاگرد اول مدرسه بود و حتي در المپياد علمي مقام آورده بود براي هميشه از ادامه  تحصيل باز مانده و با دردهاي شديد دست و پنجه نرم مي كند يك چوب دستي كوچك دارد چون دست هايش تا مچ استخواني  و بي حركت است از آن كمك ميگيرد و روسريش را درست مي كند حجاب مي گيرد و نمازهايش را سروقت مي خواند تسبيحي هم دارد كه با آن مرتب ذكر مي گويد، سبحان الله ، الحمدالله و ...ذكرهاي هر روز را هم مي گويد بلد است اين همه كاريست كه سحر مي كند پدر و مادر كنار بستر سحر مي نشينند و سحر مدام خاطرات روزهاي سلامتيش آنروزها كه بازي مي كرد و در آغوش پدر به دريا مي رفت را برايشان تكرار مي كند گاهي هم مادر و دختر مي نشينند و با هم يك دل سير گريه مي كنند اما پدرش مانع مي شود و مي گويد بايد شاكر و صبور باشند.
در شريطي كه بدن سحر هر روز سفت تر و استخواني تر مي شود شرايط مالي خانواده هر روز سست تر مي شود
در ماههاي اخير در پست بانك روستاي چارقلي يك كلاهبرداري ميليادري صورت گرفت و متاسفانه  پدر سحر هم ماشين وانت خود را كه وسيله كارش بود مي فروشد و پولش را در اختيار او قرار مي دهد به اميد سود بيشتر و كمك به اقتصاد خانواده كه همه را از دست مي دهد و حالا كاملا دستش خالي و زندگي بر او و خانواده اش سخت مي گذرد خيلي  خيلي سخت ......

sahr16

 

sahr18

 

sahr15

 

sahr14

 

sahr13

 

sahr12

 

sahr11

 

sahr10

 

sahr09

 

sahr07

 

sahr06

sahr05

تصويري از كودكي سحر يارعلي كه كاملا سالم بود

sahr17