13941111000012 PhotoL

سرباز عراقی گویا متوجه شد که چه گفتم، به طرفم آمد در زیر گوشم چنین به عربی نجوا کرد: «انا مسلم، انت مسلم، اشرب مای صدام حسین کافر.»

به گزارش اترک به نقل از فارس ، تبیین و شناساندن فرهنگ ایثار و شهادت از مکانیزم‌های دفاعی اسلام برای تسلیح جامعه در برابر هجوم فرهنگ‌های غیرخودی است، ایثارگری و شهادت‌طلبی نقش بسزایی در حفظ دین و ارزش‌های آن و استقلال کشور ایفا می‌کند؛ ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و تلاش برای احیای آن به‌منظور مقابله با تهاجم فرهنگی، موضوعی است که نیازمند بررسی ابعاد مختلف آن است.

ایجاد کردن و سپس توسعه یک فرهنگ در میان یک جامعه، فعالیتی تدریجی و زمان‎بر است، البته بعضی از حوادث تاریخ در ایجاد و گسترش یک فرهنگ نقش تسریع‌کننده‎ای دارند، مثلاً درباره توسعه و گسترش شهادت در جوامع، حوادث بزرگی در زمان معاصر، پدیده انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی (ره) و سپس جنگ تحمیلی و دفاع مقدس 8 ساله، در رشد و تسریع و گسترش فرهنگ شهادت در میان دیگر جوامع نیز نقش داشته‎اند اما برای تداوم و گسترش این فرهنگ در زمان کنونی خبرگزاری فارس در استان مازندران به‌عنوان یکی از رسانه‌های ارزشی و متعهد به آرمان‌های انقلاب اسلامی‌ در سلسله گزارش‌هایی در حوزه دفاع مقدس و به‌ویژه تاریخ شفاهی جنگ، احساس مسئولیت کرده و در این استان پای صحبت‌ها و خاطرات رزمندگان و خانواده‌های شهدا نشسته و مشروح گفته‌های آنها را در اختیار مخاطبان قرار داده که در ادامه بخش دیگری از این یادگاری‌ها از نظرتان می‌گذرد.

* این غلام من است

علیرضا ولیان می‌گوید: شهید غلام‌رضا آل‌رضا در عملیات کربلای 10 به شهادت رسید ولی جنازه‌اش به شهرستان انتقال داده نشد.

از آن جا که من در تعاون سپاه بودم و از طرفی هم خانواده‌اش مرا می‌شناختند از من خواستند برای یافتن پیکر او به کردستان برویم.

فرمانده سپاه شهرستان بابل با رفتنم موافقت کرد و من با گرفتن حکم مأموریت به اتفاق چند نفر از دوستان و پدرش با یک مینی‌بوس به کرمانشاه رفتیم، کار جست‌وجو از همان کرمانشاه شروع شد.

مسئولان معراج شهدا چند شهید که بیشترشان متلاشی شده بودند را به ما نشان دادند و همراهان متفق‌القول بودند که این جنازه‌ها مربوط به غلام نیست.

از آنجا که به سنندج و بعد به بانه رفتیم، در راه هرچه معراج شهدا بود را سر زدیم ولی خبری از جنازه غلام نبود، تمام فهرست شهدا را در معراج تک‌تک بررسی کردیم، اسمی‌ به‌ نام «غلام‌رضا آل‌رضا» در آنها دیده نشد.

از بانه به خط مقدم رفتیم، اولین مکانی که برای تخلیه شهدا در خط مقدم در نظر گرفته شده بود را پیدا کردیم، در آنجا هم هیچ نشانی از شهید غلام نیافتیم، دیگر ناامید شده بودیم، در همین حین هواپیماهای دشمن به ما هجوم آوردند و با پرتاب راکت منطقه را زیر آتش گرفتند.

چند نفر از نیروها در آنجا به شهادت رسیدند و چند نفر هم مجروح شدند، پدر شهید غلام خیلی ناراحت شد و به ما گفت: «نمی‌خواهد جنازه را پیدا کنیم، سریع برگردیم؛ من نمی‌توانم جواب خانواده‌های شما را بدهم.»

13941111000011 PhotoL

سوار ماشین شدیم و دوباره به معراج شهدا بانه سری زدیم و آنها گفتند خبری از او نشده‌است، وقتی به کرمانشاه رسیدیم، شب شده بود و کسی پاسخگوی ما نبود، افرادی که آنجا بودند به ما گفتند: «شب را آنجا بمانیم تا صبح مسئولان بیایند و کار شما را رسیدگی کنند.»

ما دور هم جمع شدیم و مهدی حسن‌زاده از خاطرات جنگ و برادر شهیدش برای ما تعریف کرد، شب‌هنگام دیدیم یک نفر غلام‌غلام می‌کند، از خواب پا شدیم، مهدی را دیدیم که دارد گریه می‌کند و می‌گوید: «غلام را دیدم که می‌گفت من همین‌جا هستم.»

قسم می‌خورد به امام حسین (ع) غلام اینجاست، به ابوالفضل (ع) غلام اینجاست، همه‌مان زدیم زیر گریه، فردا صبح از مسئولان خواستیم دوباره شهدا را ببینیم شاید خواب مهدی درست باشد، وقتی برای شناسایی به سراغ اولین شهید رفتیم، پدر غلام به هق‌‌هق افتاد و گفت این غلام من است، آن روز به هر نحوی بود پیکر شهید غلام را به بابل آوردیم و درست بعد از 8 روز از شهادتش او را شناسایی کردیم.

* از دست این متجاوزین آب نخورید

آزاده سرافراز شعبانعلی نائیجی می‌گوید: دست‌هایمان را بالای سرمان بردیم ولی قبل از آن، پلاک‌هایمان را بر زمین انداختیم و با پا، خاک بر روی‌شان ریختیم.

عراقی‌ها در اولین کارشان دست‌هایمان را از پشت بستند و به غارت ساعت‌ها و جیب‌هایمان مشغول شدند.

در این لحظه ناراحت شدم، چون در هنگام عزیمت به جبهه، ساعت پدر را به عاریت گرفته بودم، ساعتی که برایش عزیز بود، آنی به ذهنم خطور کرد باید به او چه جوابی بدهم که در دل به خودم خندیدم.

در چند ردیف، ما را به خط کردند، همه با لباس‌های خاکی و خون‌آلود، ساکت در اندیشه شکست و آینده پیش‌رو بودیم، من که هنگام عقب‌نشینی، مرتضی آوریده را دیده بودم که از ناحیه گردن زخم کوچکی داشت و با دیدنم صدایم کرد تا او را همراهی کنم، در کنارم نشانده بودم.

آفتاب سوزان شلمچه و خستگی جنگ و تشنگی، تازه بر جان‌مان اثر کرده بود، در عذاب بودیم که عراقی‌ها شروع به آب دادن کردند، در آن حال با صدای بلند گفتم: «از دست این متجاوزین آب نخورید.»

سرباز عراقی گویا متوجه شد که چه گفتم، به طرفم آمد در زیر گوشم چنین به عربی نجوا کرد: «انا مسلم، انت مسلم، اشرب مای صدام حسین کافر.» (من مسلمان، شما مسلمان، آب بخورید صدام کافر است.)

آنجا بود که متوجه شدم که در نوک حمله سپاه عراق برخی از شیعیان و مسلمانان واقعی نیز حضور دارند که از سر اجبار در این جنگ مشارکت می‌کنند، به بچه‌ها گفتم می‌توانید رفع عطش کنید.

13941111000013 PhotoL

غلام‌حسین برومند با دیگر بچه‌ها که زمین‌گیر شده‌بودند، به ما ملحق شدند، از میان آنها برخی از ناحیه پا زخمی شدند که بعضی از بچه‌ها که هنوز دست‌هایشان بسته نشده بود، کمک‌شان کردند تا به ما ملحق شوند.

ناگهان سربازهایی از خاکریزها پایین آمدند که از نوع لباس‌شان معلوم بود بعثیونی هستند که پس از پاکسازی خط، حضور پیدا می‌کنند تا صدام از افراطیون هوادار کمتر تلفات دهد.

آنان بر گرد ما به رقص و پایکوبی مشغول شدند و تعدادی به‌سوی زخمی‌ها از جمله «آوری» آمدند و اسلحه را آماده برای زدن تیر خلاص کردند ولی همه یکصدا گفتیم: «آنها را نکشید، ما همراهی‌شان می‌کنیم.»

آنان قبول کردند، بچه‌ها زیر بغل آنها را گرفتند و حرکت کردیم، بعدها در بغداد فهمیدیم که عراقی‌ها که می‌دانستند جنگ به پایان خویش نزدیک است، دستور صدام را عملی می‌کردند که فرمان داده بود تا می‌توانید اسیر بگیرید که در مبادله اسرا به آنها نیاز داریم و آنان نیز چنین می‌کردند.

* چند کلام با مدعیان مسلمان

وقتی پرونده شهید میر‌هادی خوشنویس را مطالعه می‌کردیم چشم‌مان به نامه‌های او افتاد، نامه‌ها را یکی‌یکی مطالعه کردیم و از همه زیباتر نامه‌ای را خواندیم که خطاب به مسلمانان و مسلمان‌نماها بود؛ با هم مرور می‌کنیم نامه این شهید که سندی است تاریخی تا پندگیران بخوانند و هوشیار شوند.

چند کلام با آنان که ادعای مسلمانی می‌کنند.

مسلمان‌نماها! اگر مسلمانی باید بدانی که اسلام دین و آیین زنده‌دلان است و طریق و مسلک عاشقان خداست، مرام و دستور گذر از دنیاست.

تو اگر مسلمانی چگونه یاور مسلمانان نیستی و اگر تسلیم دین حق هستی چگونه هم‌زبان و هم‌دل کافرانی و اگر در مقابل حکم خدا سربه‌زیری چگونه خدا را باور نداری، تو مسلمانی، اسلام می‌گوید جهاد، خمس، زکات، تولی و تبری پس جهاد تو کو، خمس و زکات کجاست؟ دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان، تو مسلمانی که غیر مسلمان را دوست می‌گیری؟

تو مسلمان باشی و امام امت را دوست نداشته باشی، می‌شود مسلمان بود اما دوست امام حسین (ع) نباشی، ای مسلمان! راه امام حسین (ع) را بستند، به ما تاختند، تو در خانه نشستی و گزاف می‌گویی؟

13941111000012 PhotoL

دشمنان یکسره بر ما شوریدند، ما تنها خدا را داریم و تو می‌گویی من مسلمانم و مدح دشمن می‌کنی؟ مسلمانان می‌گویند رهبر ماست خمینی، تو چه می‌گویی؟ رهبرت را قبول نداری؟ تو مسلمانی؟ تو مسلمان نیستی تو به خیال شکست انقلاب نشستی، شکست برای مسلمان نیست تو را می‌شکنند، غیرت نداری لکن مسلمان غیور است.

اگر نشستی و منتظری، بدان منتظر زبونی هستی، مسلمان می‌جنگد و منتظر امام زمان (عج) است، تو مسلمانی پس امام زمانت کیست؟ امامت با شمشیر ذوالفقار ظهور خواهد کرد، تو مسلمانی مگر مسلمان یاور ضعیفان نیست؟ چگونه تو همراه و هم‌زبانی و هر روز نق می‌زنی.

جوانان در جبهه جان می‌بازند تا خدا بخواهد، تا اسلام زنده بماند، تا ناموس مسلمان حفظ شود، خدایا! به تو شکایت می‌آورم از کسانی که خود را مسلمان می‌دانند لکن همانند کوفیان امام را نمی‌شناسند.

خدایا! به تو شکایت می‌کنم از کسانی که خود را مسلمان می‌خوانند، در حالی که جز دنیا ماندن در دنیا هدف دیگری ندارند.