این بچه ها ملائک الله هستند.

به گزارش اترک به نقل از مشرق ، بسیجی فلسفه نخواند اما فیلسوفانه جنگید، استاد عرفانش را اگر از نزدیک ندید اما در سلوک، چنان پا جای پای او گذارد و با چنان طمأنینه ای این راه را رفت که استاد فرمود: این بچه‌ها ملائک‌الله هستند که از چله نشینان، پیش افتادند و من به آنان حسرت می‌خورم، من احساس حقارت می‌کنم.

به گزارش مشرق، استاد حسن رحیم‌پور ازغدی در سالگرد قبول قطعنامه 598، سلسله مقالاتی را با عنوان "محاجه ای برای امروز" در سال 1371 در روزنامه کیهان منتشر کرده بود، که به جهت قلم زیبا و احساسی ایشان، در پاسداشت هفته بسیج، مشرق اقدام به باز نشر آن مقالات نموده است که متن آن را از نظر می گذرانید:

بسیجی با خشیت، دست به اسلحه برده است، مرد خدا پیش از هر عصر، توقع را در خویش کشته است. شرط اخلاص او اخلاص دیگران نیست. می‌شود که همه دیگران دست از همه چیز شسته یا بشویند ولی او همچنان مسئول خویش می‌ماند، مسئول کار خویش، مسئول عقاید خویش و مواضعی که در موقعیت‌های فردی و جمعی از خویش بروز می‌دهد.

بسیجی، برای اصلاح اجتماعی و برای رواج احکام اقتصادی، سیاسی و تربیتی خدای متعال، دانسته است که در گام اول بایستی بدون مکث، از آبروی خویش و منافع شخصی و صنفی خویش دست شوید. درست است که هر مسئولی اگر به قدر وسع خود در احقاق حقوق بسیجی، انجام تکلیف نکند، جهنمی است اما او به بهانه جهنمی شدن دیگران، از آستانه بهشت خویش به سوی جهنم باز نمی‌گردد. راه خود را می‌رود و از قلت همسفران وحشت نمی‌کند زیرا راه هدایت همیشه خلوت بوده است.

سیستم اداری (قضایی و اجرایی) در این کشور باید اصلاح گردد، اما تأخیر در این اصلاحات گناه هر کس که باشد و محصول هر ناچاری و قصوری باشد، دلیل نمی‌شود که بسیجی از آینده مأیوس شود و به چیزی که با خون خویش زنده‌اش نگاه داشت، پشت کند، هرگز.

بسیجی می‌داند که اقدام برای خدا، اقدام برای دنیا نیست. باید نیکی کرد و در دجله انداخت. صرفاً با توجه به عالم معنی و حضرت قدوس، عمل می‌کند و چشمان مردم، هیچ احترامی از حیث ارزیابی عمل انسانی در نزد او ندارد، زیرا یک تکه چربی در حدقه‌ای از استخوان، که به کمترین بهانه‌ای با توهمی ممکن است تغییر جهت دهد، نمی‌تواند معیار عمل برای کسی باشد که جز به نام حق متعال، به سوی هیچ چیز، نمی‌رود و از هیچ چیز فاصله نمی‌گیرد.

ملاک اقبال و ادبار برای او، همان حق ثابت غیر نسبی الوهی است که همواره بر جبین جهان درخشیده است، و علامت توجه به آن، همان حرارتی است که هر کس قیمتش را بپردازد می‌تواند در سینه خویش حس کند و همان نورانیتی که از علم و فلسفه بشری به دست نیامده و نخواهد آمد و اویس شترچران و ملاصدرا و علامه حلی و حسین فهمیده همه از آن بهره می‌برند و راسل با همه ظرافت های زبانی‌اش و هیوم با همه وسواس های بی نمک و بهانه گیرش و بارکلی با آن همه ظرفیت تجری، تشنه مردند و هیهات از یک قطره.

بسیجی فلسفه نخواند اما فیلسوفانه جنگید، استاد عرفانش را اگر از نزدیک ندید اما در سلوک، چنان پا جای پای او گذارد و با چنان طمأنینه ای این راه را رفت که استاد فرمود: این بچه‌ها ملائک‌الله هستند که از چله نشینان، پیش افتادند و من به آنان حسرت می‌خورم، من احساس حقارت می‌کنم.

روح محیی الدین و قونوی و ملای رومی، کمالات عرفان اهل بیت را که خود نداشتند، در اشنویه و قلاویزان و شلمچه و فاو شهود کردند.

بسیجی را قناتیک بی ترمز، خوابگرد، آموزش ندیده و ... نامیدند و او را آن چنانکه بود ننامیدند. مردانی که بزرگ‌ترین هنرشان در این عالم، بندگی بود و وصیت می‌کردند بر سنگ گورشان بنویسیم: زندگی بی بندگی، شرمندگی است.

آیا این جمله را بر سر در ادارات دولتی و دادگستری‌ها و مجلس و دانشگاه‌ها نوشتید؟ چرا نمی‌نویسید؟ بسیجی مأمور به نتیجه مادی و چشم پر کن نبود و این را خوب دانست و آن که مأمور به تکلیف است، در این عالم چه باک دارد که پیروز می‌شود یا نمی‌شود؟ پیروزی و شکست در قاموس مردان خدا، کلماتی بیش نیستند، چه تنها یک پیروزی حقیقی در این عالم هست و آن ادای تکلیف است که همانا رعایت حق خدا و حق مردم است. مابقی کمی دخل و تصرف در کره زمین است که به زودی با خاکستر زمان و گرد و خاک تاریخ، محو شده و خواهد شد.

دنیا نمی‌ماند، بهار و پاییزانش، مؤجل است.

ذات "میرا" با ذات "مانا" فرق دارد؛ این را چه وقت می‌خواهید بفهمید ای غیر بسیجی‌های عالم؟ چه وقت؟ ما جنگ را بردیم اما هیهأت اگر هدف ما بردن جنگ بود؟ سوگند به صدای انبیاء که نبود، پیروزی، کوچک‌تر از آن است که به ما انگیزه دهد، چنانچه شکست نیز حقیرتر از آن است که ما را از چیزی توبه دهد.

چنانچه زندگی، بی چیزتر از آن است که بندگان خدا را محافظه کار و خودخواه بار بیاورد، و نیز مرگ، زیباتر و معنی دارتر از آن که ما را از انجام یک تلکیف (جهانی یا فردی) پشیمان کند.

بسیجی راه خدای را یافته است و این راه را تا آخر خواهد رفت. تا روزی که ملک‌الموت سلام‌الله علیه، با شیشه عطر سرخ شهادت به میهمانی‌اش بیاید.

او بار این عشق بزرگ را در نیمه راه بر زمین نخواهد گذاشت. او برای ولایت فقیه، که ولایت محبت و عدالت و برادری است جنگیده و برای ولایت فقیه نیز خواهد مرد.