هدف از جنگ جهانی ایجاد اسرائیل بود (قسمت دوم)
داستان ما تا آنجا پیش رفت که :قهرمان داستان ما با جلب اعتماد حلقه ی ماسونی ، وارد تشکیلات آنها شده بود و در یکی از روزهایی که به محل کار امنیتی خود می رفت ، از ترفند خودش استفاده کرد .
ترفند او چه بود و چه کرد را در ادامه بخوانید .
با وسيله ي تيزي كه قبلاً تهيه كرده بودم و سالها بود كه به انتظار آن نشسته بودم قبل از زدن چشم بند ، با مهارت خاص شكافي بسيار ظريف در چشم بند ايجاد كردم كه به سادگي مشخص نمي شد .
چشم بند را كه گذاشتم بسيار سخت دور و برم را مي ديدم ، زيرا علاوه بر اينكه شكافي كه ايجاد كرده بودم خيلي ظريف بود شيشه هاي ماشين هم دودي بودند . در ضمن زياد هم نبايد تكان مي خوردم تا اينكه شكي را ايجاد نكنم .
چند جايي را شناسايي كردم . زيرا چند وقتي در آلمان زندگي كرده بودم . وارد باغي شديم كه تا به حال آنرا نديده بودم . وارد باغ كه شديم با همان حالت به سمت زير زميني هدايت شديم .
ماشين روي سكويي قرار گرفت و بعد از چند ثانيه اي ، انگار به سمت پايين حركت كرديم . به نظرم آمد يك جور آسانسور بود .
انگار نزديك به 50 متري پايين رفتيم . آسانسور توقف كرد ، بعد از توقف آسانسور ، ماشين روشن شد و ما 2تا 3 دقيقه اي در زير زمين حركت كرديم و بعد ماشين توقف كرد . به من گفته شد ، چشم بند را باز كن و از ماشين پياده شو .
*از ماشين پياده شدم و به سمت اتاقي كه در جلويم بود رفتم . كارتم را در جايگاه مخصوصي كه در كنار درب تعبيه شده بود قرار دادم ، درب اتاق باز شد و من به درون اتاق دوم رفتم .
از آن اتاق هم به سمت اتاقي ديگر هدايت شدم . در آنجا رابرت به من چشم بند ديگري داد و به سمت ديگري برد ، بعد چشم بندم را باز كرد .در جايي بودم كه گروهي كه همه روي لباسهايشان نشان 33 بود را ديدم . اتاقي كه وارد آن شده بودم هيچ دربي نداشت ، همه جا ديوار بود و من نفهميدم از كجا وارد شده بودم.
بعضي از افراد را مي شناختم . در اتاق اين افراد را شناختم : هيتلر ، روزولت ، چرچيل و دو سه نفري ديگر . البته بقيه ي افراد را هم بعداً شناختم .
جلسه بعد از كمي احوال پرسي شروع شد . من بايد خيلي سريع نويس مي بودم و تقريباً در اين چند سال اينچنين شده بودم .
مفاد اصلي جلسه از اين قرار بود : 1-تشكيل كشور موعود براي تشكيلات فراماسونري
1-1-نام اين كشور بايد اسرائيل باشد و ساكنين آن از افراد متعصبي از قوم يهود كه نسبت به كشور تشكيل شده بسيار متعصب بوده و براي حفظ آن دست به هر كاري بزنند .
1-2-ترجيهاً اگر اين كشور در منطقه ي آسيا و در بين كشورهاي آسيايي قرار داشته باشد بهتر است هرچند ، آفريقاي جنوبي نيز مكان خوبي براي اين تشكيلات است .
1-3-هر چيزي كه براي تشكيل اين كشور لازم است بايد تهيه شود .
1-4-اگر تشكيل اين كشور مقدمه هايي همچون : كودتا ، شورش در يك كشور خاص ، جنگ داخلي در يك كشور يا چند كشور و حتي جنگ در كل جهان هم لازم داشت ، اين مقدمه ها بايد ايجاد شوند .
2- برنامه ي خاصي براي ايجاد تشكيلاتي جهاني به نام تشكيلات بين المللي (سازمان بين الملل)، تحت نفوذ تشكيلات فراماسونري ولي به نام كشورهاي جهان
2-1-احتمالاً زمينه ي ايجاد چنين تشكيلاتي هم ، نياز به شروع جنگي به ظاهر جهاني دارد، كه اين جنگ اگر ايجاد شود ، بايد بزرگترين نتيجه اش تشكيل كشور اسرائيل باشد و اگر به آن سمت نرفت بايد به آن سمت هدايت شود .
3- هركشوري كه در جهان قرار دارد و از قوم يهود نيست در حكم برده است و اين تشكيلات فراماسونري است كه برنامه هاي آباداني را براي جهان (جهان صهيونسيم )طراحي مي كند .
4- در تشكيلات اوليه ي سازمان بين الملل ، فقط كشورهايي عضو شوند كه تابع تشكيلات فراماسونري باشند
5- حاكمان اين كشورهاي د رمقابل فرامين و خواسته ها ي تشكيلات فراماسونري حق هيچ گونه اظهار نظر و يا رد اين فرامين را ندارند مگر با نظر موافق تشكيلات
6- تشكيلات با تمام قوا از حاكمان حكومتهاي تابعه ي فراماسونري دفاع كرده و نخواهد گذاشت ، حكومت آنها متلاشي شود .
7- تشكيلات بايد در اين حكومتها ، افرادي را در طيفهاي مختلف از قبيل : تندرو ، ميانه رو ، مقيد به ارزشهاي مردم ، ضد ارزشها ي مورد احترام مردم ، مخالف دولت مورد حمايت تشكيلات و موافق اين تشكيلات در بين مردم قرار دهد و همه را هم به انحاء مختلف حمايت كند .
براي هر بند بحثهاي زيادي شد . به طوري كه ما متوجه گذشت زمان نمي شديم ، زيرا هيچ وسيله ي سنجش زماني درآن اتاق وجود نداشت ، يعني ورود اين نوع وسائل ، حتي براي بزرگان تشكيلات ممنوع بود.
باورم نمي شد كه اين نقشه ها روزي عملي شود زيرا مطمئن نبودم اين افراد حتماً اين كارها را انجام خواهند داد .
بعضي از اين برنامه ها بسيار وحشتناك بود ، مثل جنگ ها و ...اما گذشت زماني بسيار كم بعد از آن جلسه ، مرا متوجه ي اين نكته كرد كه آن نقشه ها واقعي بودند و متاسفانه اتفاق افتادند .
اتفاقاتي كه از آنچه من روي كاغذ نوشتم ، بسيار تلخ تر و زجرآورتر بودند . رنگ آن اتفاقها قرمزِ قرمز بود به رنگ خون هزاران بي گناه ، بي گناهاني كه نه از نقشه خبر داشتند و نه از نقاشان آن ، حتي آنها نمي داستند براي چه جيزي دارند مي جنگند .
آري بزرگان آن جمع تصميم خود را گرفتند و قرار شد درابتدا تشكيلات در كشورهاي اروپايي شكل بگيرد . اين ماده را آقاي هيتلر ، قبول كرد كه به هر شكلي در اروپا پياده نمايد .
او از آقايان حاضر در جلسه سوال كرد در اين تصميم چقد ر آزادي عمل دارد ؟ حضار با قاطعيت به تبصره 4 از ماده ي يك اشاره كردند و به هيتلر اجازه دادند به هر شكلي مي تواند برنامه را پياده نمايد .
آقايان به هيتلر گفتند : اگر در برنامه هاي اجرايي ، مخالفتي از جانب ما مشاهده نمودي تو كار خودت را انجام بده ، ما هم كار خودمان را انجام خواهيم داد .
داشتم از شدت خستگي مي مردم و نوشيدن مشروب و خوردن قهوه هم كاري از پيش نمي برد. منتظر پايان جلسه بودم و به اين كه چه حرفهايي بيان مي شود و اين نقشه ها براي چه كساني كشيده مي شود كاري نداشتم .
جلسه تمام شد و قرار شد اول من طبق روالي كه آمده بودم ، خارج شوم . وقتي چشم بند را گذاشتم ، خوابم برد .
ساعت 11صبح بيدار شدم . نمي دانستم چند ساعت خواب بودم و آيا آنچه برايم اتفاق افتاده و آنچه شنيده بودم و آنها را ثبت كرده بودم ، واقعي بوده و يا در خواب ديده بودم .
اما گذشت زمان و آنچه اتفاق افتاد و در بالا هم به آن اشاره كردم ، حقايق را برايم روشن كرد .
جنگ كه بعدها به نام جنگ جهاني معروف شد ، شروع شد. هرجند بين چند كشور بود ، اما بايد نام جنگ جهاني بر آن نهاده مي شد .
افراد زيادي كشته شدند ، خانه ها ويران شد ، كودكان ، زنان و مردان زيادي نيز يا در زير آوار كشته شدند و يا بر اثر تركشهاي بمبها دچار جراحت يا قطع عضو شدند .
بيماريهاي واگير دار و كشنده رواج پيدا كرد و اين نيز بر تعداد كشته ها افزود . اما اين هم كم بود و در جلسه ي بعد قرار شد جنگ ديگري نيز صورت بگيرد و تمام اين برنامه ها براي تشكيل يك كشور .
در اين جنگ تصميم بر اين گرفته شد كه تعداد بيشتري از كشورهاي جهان درگير شوند تا بتوان تصميم نهايي را به مرحله ي اجرا بگذارند . تاريخ جلسه ، مكان و زمان جلسه ، روز جلسه اعلام شد و ما با چند هواپيماي جنگنده به سمت تركيه حركت كرديم در تركيه دوباره پرواز كرده و به سمت تهران آمديم .
اسناد اين جلسه با موضوع عمومي به اطلاع جهان رسيد اما اين عكسها و صحبتها ، حاشيه بود و بايد موضوع اصلي بيان مي شد و شد آنچه بايد بشود .
در جلسه اي كه در زير زميني اطراف باغ قلهك تهران (اين باغ به نا به اسناد جعلي ساخته شده توسط انجمن فراماسونري به انگلستان تعلق دارد ) برگزار شد ، تصميمات وحشتانكي در اين جلسه گرفته شد كه شايد بتوان از بدترينهاي آن اين موارد را برشمرد :
1-يكي از بمبهاي جديدي كه در آمريكا ساخته شده را در يكي از كشورهاي آسيايي ، آزمايش كنيم .
2-كشورهايي را كه در آن حركتهاي انقلابي انجام مي شود به هر شكلي مهار نماييم .
3-اعتياد به مواد مخدر را در بين جوانان كشورهاي منطقه ي آسيا به هر شكلي رواج دهيم .
4-در كشورهاي اسلامي علاوه بر اعتياد ، ابتذال و روابط آزاد جنسي را به شكل مخالف با فرهنگ و سنن و ارزشهاي آنها با حمايت حاكمان اين كشورها كه توسط خودمان انتخاب شده اند گسترش دهيم .
5-مواظب اين كشور (يعني ايران) باشيم ، زيرا علي رغم عضويت پادشاه اين كشور در كلوپ فراماسونري ، نيرويي در اين كشور است كه باعث تفاوت اين كشور با ساير كشورها شده است و اگر اين نيرو بتواند حكومتي شكل دهد ، حتماً حركت و تفكر خود را به ساير كشورها هم انتقال خواهد داد.
براي هر كدام از اين مفاد و مفاد ديگري كه بعضاً يا فراموش كرده ام و يا به نظر خودم زياد مهم نبودند (از كساني كه اين نوشته را در آينده مي خوانند شديداً عذر مي خواهم اگر اين جرح و تعديل من ، آنها را ناراحت كرده و يا مي كند) راه حلهايي هم قرار دادند .
مثلاً براي ماده ي اول ، اين كشورها را انتخاب كردند : هندوستان ، غرب شوروي ، چين ، تبت و ژاپن
براي ماده 3،2 و 4نيز اين اقدامات به سرعت شكل گرفت : رواج اعتياد در كشور چين به نحوي كه گويي د رچين تمام مردم ، معتاد شده بودند و متاسفانه اين حركت توسط دست نشاندگان چيني كه قدرت را در دست داشتند ، اجرا مي شد .
اين حركت (اعتياد در چين) باعث شد گروههاي جوان چيني را به مبارزات انقلابي به شكل زير زميني بكشاند كه توانست اثرگذار هم بشود .
رواج ابتذال و روابط جنسي در كشورهاي اسلامي نيز راهكاري بود كه به انتقام جنگهاي صليبي از كشورهاي اسلامي گرفته مي شد .
كشورهايي نظير تركيه و ايران خيلي زود از اين قانون تبعيت كردند و به اجراي قانون پرداختند . در ساير كشورهاي اسلامي نيز اين امر شكل گرفت به نحوي كه طي چند سال همه ي مردم اين كشورها با آن كنار آمدند .
در ايران اما باتوجه به مطالعات قبلي در خصوص وجود روحانيت تشيع در اين كشور ، اين اقدام با مقاومت مواجه شد . نكته اي كه جلسه ي بعدي انجمن فقط در خصوص آن شكل گرفت .
مهمترين مفاد اين جلسه كه تو ذهن من مانده ، اين مفاد است :
1-از بين بردن بزرگان موثر روحانيت تشيع
2-تقويت گروه هاي ضد اين مذهب
3-ساخت فرقه هاي جديد از دل اين مذهب كه قبلاً هم ايجاد شده بود (مثل بابيت و بهاييت )
4-وارد كردن افراد تحت نفوذ انجمن فراماسوني به تشكيلات روحانيت تشيع (در صورت امكان اين افراد بايد بتوانند به مدارج بالاي روحانيت تشيع هم برسند .)
5-عدم اهميت دادن به مكانهاي مرتبط با مذهب تشيع مانند : حوزه هاي علميه ، مساجد ، زيارتگاهها و ...
6-تخريب ارزشهاي تشيع و ايجاد شبهات براي اين ارزشها
7- افزايش تعداد مشروب فروشي ها ، كاباره ها ، فيلمهاي مستهجن و ... در جامعه ي ايران
البته مفادش زياد بود ولي ديگه چيزي يادم نمي آيد .
يك جلسه ي ديگري هم يادم است كه در آن برنامه اي چيده بودند كه طبق اين برنامه ، تشكيلات مخوفي در چند نقطه از جهان ايجاد بشود و در آن گروههايي ايجاد شوند كه حاصل ازدواجهايي بدون ثبت در كليساها و بعد از خوردن مشروبات الكلي ( و البته از همه ي شما معذرت مي خواهم ) و هنگامي كه زنها در حالت قاعدگي هستند ، مي باشند .
اين بچه ها در اين مكانها ، بزرگ شده و به آنها خشونت را از بچگي آموزش مي دهند . براي اولين بار بعد از اين همه سال ، از شنيدن يك قانون ، ناراحت شدم . اين چه قانوني بود كه اين افراد آن را تائيد كردند ، آنهم كساني كه مطمئن بودم به هر شكلي اين قانون ها را پياده مي كنند .
اين تلنگري شد كه بعد از اين همه سال مرا مجبور كرد كه به گذشته اين گروه به خصوص از زماني كه من منشي آنها شدم با دقت نگاه كنم و در خصوص كارهايي كه آنها انجام داده اند فكر بكنم.
تمام سرم سوت مي كشد وقتي فيلمهاي كشتارهاي جنگهاي جهاني اول دوم را نگاه كردم وقتي اثرآن دو بمبي كه قرار بود يك بمب باشد ولي به خاطر قشنگي شكل انفجار ، به دستور آن رئيس كد 33 ، بمب دوم نيز پرتاپ مي شود را بروي مردم شهرهاي ناكازاكي و هيروشيماي ژاپن ديدم .
هنگامي كه ديدم همين گروهي كه من با آنها كار مي كردم با افتخار به خلبان اين هواپيمامدال افتخار دادند ، داشتم ديوانه مي شدم .
خدايا اگر چه من هم يك يهودي هستم و براي اينكه دين من بهترين دين دنيا باشد تلاش مي كنم ، اما ديگر اينجوري اش را قبول نداشتم و ندارم .
از آن روز به بعد ، هر روز حالم بدتر و بدتر مي شد ولي جرات برگشت هم نداشتم ، من از همه ي اسرار گروه خبر داشتم و تازه نزديك به درجه ي 33 رسيده ام . اگر حالا بخواهم برگردم ، به شديدترين وضع كشته مي شدم زيرا اينها هيچ رحم و شفقتي ندارند و اين چند ساله خودم بارها و بارها به چشم خودم ديدم كه چگونه بهترين دوستان خود را براي اينكه قصد برگشتن از تشكيلات داشتند ، جلوي سگهاي هار انداختند و حتي از لحظه لحظه پاره شدن تن آنها فيلم گرفته و د رهنگام بيكاري به آنها نگاه مي كردند .
نمي دانستم چكار كنم . تنها كاري كه به ذهنم رسيد اين بود كه بنويسم تا شايد بدين وسيله راز اين جنايات روزي برملا شود و اين گروه كثيف را مردم بشناسند.
اما نوشتن اين اسرار كار آساني نبود . تازه اگر مي نوشتم چطور آنها را چاپ مي كردم ؟ تا اينكه فكري به ذهنم خطور كرد . با خود گفتم : با اورشليم براي زيارت مي روم و در آنجا اگر شخص مذهبي و مقيد ي را ديدم و اگر فهميدم فرد قابل اعتمادي است ، كار را به او مي سپارم ، يا موفق مي شوم و اين كار صورت مي گيرد و يا شخص انتخابي من ، جاسوس از آب در مي آيد و مرا به تشكيلات معرفي مي كند كه در آن صورت هم هرچند به آرزويم مبني بر افشاء اسرار اين جلادان نرسيدم ولي بالاخره از اين افكار و اين كابوسهاي شبانه راحت مي شوم.
امروز براي ماه سومي است كه به زيارت مي روم ، خدا كند امروز او را پيدا كنم.
امروز هفتم محرم است و توانستم كتاب بنجامين را ترجمه كنم . كتابي كه واقعاً تلخ نامه اي بس بزرگ بود . مجبورم كتاب را تا زماني كه وقت مناسبش پيدا شود در جايي مخفي كنم . اميدوارم اگر من نتواستم كاري براي ايم امانت انجام دهم ، اين امانت دست انسانهايي بيافتد كه آدمهاي درستي باشند و اين نوشته ها را چاپ كنند. خدا نگهدار7محرم سال 1356
رو به قاسم كردم و قاسم هم به من نگاه كرد . انگار هر دو ترسيده بوديم و ديگر ذوق يافتن اين گنج بزرگ در ما تمام شده بود. اما تصميمي گرفتيم تا ما كاري كنيم كه روح آن دو مرد به آرامش برسد و اقدامت كثيف گروه فراماسوني هم براي مردم جهان آشكار شود .
اميدواريم كه اين كار كوچك ما را خدا قبول نمايد .
22محرم سال 1390