شروع فراماسونری در ایران چگونه شروع شد .
داستان فراماسونري در ايران اسلامي بازيگران نقش هاي منفي : كابالا- بازرسبازيگران نقش هاي فريب خورده : اسفيدار-شيخ رامين –سيد كامبيز-ميري –مينابازيگران نقشهاي مثبت : دكتر آيت –دكتر بهشتي –استاد مرتضي مطهري –اعضاي حزب موتلفه
نويسنده : رضا جامي در تاريخ 18/2/1390بعد از گذشت تقريباً 10 روز تمام شد . در سالهاي 1320 تا 1355 هجري شمسي در كشورمان بين 40 تا 50 لژ فراماسونري تشكيل شد و اكثراً هم جزو لژهاي فعال بودند . فراماسونري يا فري ميسن به معناي بناي آزاد ، بر اين اساس ماده گرايي ايجاد شده بود . در نهايت قصد داشته و دارد كه دين و به معناي واقعي خدا را از زندگي حذف نمايد . اين اعتقاد كه ابتدا در اسكاتلند نطفه ي آن بسته شد ، امروزه با نام فراماسونري متاسفانه اصلي ترين عامل تغييرات سياسي ، اجتماعي ، فرهنگي و ... در جهان گرديده است . اين عامل براي سيطره ي استيلايي خود در كل عالم به نفوذ در عالم اسلامي نيز نياز داشت كه براي همين منظور دو جنگ جهاني را در جهان به بهانه ي مبارزه با آلمان شروع كرد و توانست تا حدودي به اين امر دست بيابد . بر اساس همين تفكر رژيم منحوس و جعلي اسرائيل را به وجود آورد .تا زمان حركت انقلابي بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني (ره) ، آنها تنها مشكلي كه داشتند و صد البته بسيار هم از آن مي ترسيدند ، وجود گروهي از مردم در جهان اسلام به نام شيعه بود . و در اين بين وجود روحانيت شيعه به عنوان مغز متفكر اين جريان بسيار خطرناكتر جلوه مي نمود.برنامه هايي كه آنها براي به انزوا كشيدن اين جريان داشتند چنين بود : ساخت فرقه هاي ضاله بر مبناي عقايد اسلامي توسط عاملان دست پرورده و مطيع دستگاه فراماسونري (در شيعه : بابيت و بهاييت و در اهل تسنن : وهابيت) كه متاسفانه اين عاملان آنها در ايجاد فرقه هاي ضاله در هر دو مذهب از طبقه ي روحانيت (به قول مرحوم آيت ا... بروجردي رحمت ا... عليه : دزدان لباس روحانيت) بودند . در داخل كشور جمهوري اسلامي مان ايران ، در تاريخي كه ذكر شد ، فراماسونري براي جذب نيرو تلاش گسترده اي را دنبال مي نمود .يكي از مهمترين دلايل مخالفت و عدم جذب جوانان مسلمان ماهيت اصلي جريان فراماسونري بود به همين دليل نبايد اين ماهيت روشن مي شد .براي همين منظور سركرده هاي فراماسونري در ايران خود را مقيد به ارزشها ، اديان و خدا دانسته و سعي داشتند به هيچ وجه منابع اصلي اين جريان در اختيار اعضاي جديد قرار نگيرد .اشخاصي كه د ر كشورهاي مسلمان جذب اين جريان مي شدند گاهاً مذهبي و حتي شايد معتقد هم بودند در بعضي موارد روشنفكر ، نويسنده ، هنرمند و ...داستان ما از اين به بعد شروع مي شود.لژ تهران ، شميرانات و ري در سالن چند نفر از سركردگان فراماسونري كه يكي از آنها درجه ي 33 هم داشت ، از خارج كشور آمده بودند و قرار بود اعضاي سفارت خانه ها ي آمريكا ، انگليس هم شركت داشته باشند . (جلسه از نوع بسيار محرمانه بود.)اين جلسه يك نمود بيروني داشت و آن هم جلسه ي مرتبط با جنگ جهاني دوم كه شايد شما هم عكس اين نشست را ديده باشيد .(چرچيل،روزولت و استالين)اين يك نمايش بود و اصل برنامه تشكيلات فراماسونري بود .يكي از مصوبات اين جلسه ، يافتن نيروهاي جوان و اطاعت پذير به خصوص از بين دانشجويان بود كه اين نيروها هرچند سال انتخاب شده و روي آنها برنامه ريزي مي شد.برنامه اي كه در كشورهاي مختلف مسلمان و به خصوص كشورهاي مسلمان منطقه ي خاورميانه داشتند اين بود كه جذب اين افراد بايد به همان نحوي باشد كه در بالا به آن اشاره شد ، يعني با در نظر گرفتن اعتقادات آنها كه اين اعتقادات بايد به مرور هدف قرار بگيرد .در اين خصوص نقش ايران بسيار حساس بود زيرا در قلب خاورميانه قرار داشت و همچنين اكثريت آنها شيعه مذهب بودند .البته در اين ميان عراق و سوريه نيز ويژگيهاي خاص خود را داشتند .سال 1348 ، تهران ، دانشگاه تهران در اين روز برنامه اي توسط گروه فرهنگي دانشگاه تهران در سالن نمايش دانشگاه برگزار گرديد.سخنران از اعضاي لژ تهران بود كه عقايد خود را به عنوان يك گروه فرهنگي به حضار معرفي مي نمود .توسط لژ چندين نفر از اعضاي اصلي در بين دانشجويان كه از دانشگاههاي مختلف شهر و حتي استانهاي اطراف آمده بودند مي گشتند و فرمهاي عضويت را پخش مي كردند .يكي از افرادي كه برگه ي عضويت را گرفت شخصي بود به نام ميري رهوجي . او بعد از گرفتن برگه ي عضويت خيلي سوال مي كرد . فردي كه رهوجي از او سوال مي كرد به او فهماند كه اگر سوال دارد بايد به دفتر لژ بيايد و از خود مدير اين دفتر سوالهاي خود را بپرسد.رهوجي چند برگه ي ديگر هم درخواست كرد و گفت كه دوستاني دارد كه آنها هم از اين عضويت استقبال خواهند نمود .رهوجي به محوطه ي دانشگاه آمد و كنار ساختمان كلاسها ايستاد . او دستي به موهايش كشيد . كمي نگران بود و از يك طرف هم هيجان خاصي داشت . منتظر شد تا كسي را كه دوست داشت و البته او هم دانشجو بود بيايد . چند وقتي بود كه آن دو به هم علاقه مند شده بودند . مينا دختري از غرب كشور بود و ميري پسري بود از مركز كشور. اينهم تقديري بود كه اين دو را مي خواست به هم برساند .مينا با چند تا از هم كلاسانش از در كلاس خارج شدند . زهرا با اشاره به مينا به او فهماند كه ميري طبق معمول منتظر اوست . مينا كه ديگر مي دانست خيلي ها از رابطه ي او با ميري مطلع شده اند ، ديگر كمتر خجالت مي كشيد . كمي قدمهايش را تند تر كرد تا به ميري برسد . بعد از اين كه
ادامه در شماره بعد