javadyساروز شهادت امام محمد باقر علیه السلام بر عموم ارادتمندان آن امام همام تسلیت باد .

 سیره آن امام همام به نقل از آیت الله جوادی آملی

بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ إيّاهُ نَسْتَعِين
حمد ازلي خداي را سزاست كه انسان كامل معصوم(ع) را خليفة خود قرار داد؛ تحيّت ابدي پيامبران الهي مخصوصاً حضرت ختمي‌نبوّت(ص) را رواست كه متعلّمانِ اسماي حسنايند. درود بي‌كران دودة طاها و اُسْرة ياسين به ويژه حضرت ختمي‌امامت، مهدي موجودِ موعود(عج) را بجاست كه وارثان انبيايند؛ به اين ذوات قدسي تولّي داريم و از معاندانِ لَدود آنان تبرّي مي‌نماييم! مقدم حضرات آيات و حجج، اساتيد و انديشوران، مسئولان نظام و برادران ايماني را گرامي مي‌داريم و از برگزاركنندگان محترم اين كنگرة وَزين تقدير مي‌كنيم و از ذات اقدس آفريدگار مسئلت داريم كه به بركت عترت اطهار(ع) خصوصاً حضرت محمدبن‌علي‌الباقر(ع) كه اين كنگرة ملّي به نام سامي آن امام هُمام برگزار شده است، همگان را از فيضِ علمِ صائب و فوزِ عملِ صالح بهره‌مند فرمايد!
آنچه در اين پيام مطرح مي‌شود رقائقي از حقايق وصف‌ناپذير آن حضرت است كه در كسوت چند نكته بر پيكر رساي اين كنگره پوشانده مي‌شود كه بَطائنها مِن اسْتَبْرَق فكيف بظهائِرها! با اعتراف به اينكه اغْترافِ غرفه‌اي از بحر زخّار باقر علوم انبيا(ع) براي مُقْتَرِفانِ جهل علمي و جهالت عملي چونان راقم سطور، اگر متعذّر نباشد حتماً متعسّر خواهد بود؛ ليكن صاحبان عطايا مطايائي نيز به پذيرندگان هداياي ملكوتي خويش عطا مي‌كنند كه توان تحمّل آن را ميسور مي‌كند و آنچه در زيارت «جامعه كبير» آمده است كه «مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِكُم»[1] نويد احتمال حديثِ صعب بلكه مستصعبِ اهل بيت وحي را به همراه دارد كه اميد است اين همايش عظيمُ المنزله از آن كوثر، حظّ وافر ببرد تا جامعه را از تكاثرگرايي برهاند! اين توقّع با توجه به مرز و بومِ ولايتمدار طبرستان، رجايِ واثق و صادق است نه اُمْنيّة آفِلِ فائل. به هر تقدير به نكاتِ مُصْطاد از غُرَر و دُرَرِ امام باقر(ع) مي‌پردازيم.
يكم: عنصر محوري ولايت از منظر حضرت امام باقر(ع)، عَرْضِ هويّت خود بر قرآن حكيم است، زيرا آن محقّق علوم انبيا به جابربن‌يزيد جُعفي چنين فرمود: «واعلَم بأنّك لا تكون لنا وليّاً... ولكن اِعْرضْ نفسك علي كتاب الله فان كنتَ سالكاً سبيلَه زاهداً في تزهيده راغباً في تَرْغيبه خائفاً مِن تخويفه فأثبتُ و أبْشِر».[2] از اين بيان نوراني بر مي‌آيد كه بهترين راه براي معرفت نفس كه دقيق‌ترين معرفت پروردگار است، توزينِ هويتِ انساني خويش بر ميزان اكبر يعني قرآن كريم است، چنانكه لازم‌ترين روش براي تشخيصِ صحّت و سُقمِ حديث، عَرض آن بر قرآن مجيد است تا مخالف آن طرد شود و غير مخالف پذيرفته گردد. از اين ضابطِ فاخر برمي‌آيد كه تنها محورِ تحقيق در جهاد اكبر كه قلمرو آن فقه اكبر است و در جهاد اصغر كه حوزة آن فقه اصغر است، ولايت اهل بيت عصمت و طهارت(ع) است كه با ثَقَل اكبر يعني قرآن كريم سنجيده شود تا نه با آن مخالف باشد و نه مختلف، چون وحي الهي از هر نقص، مُنزّه و از هر عيب، مُبرّاست. بنابراين همان ‌طوري كه بر مُحدِّث و فقيه لازم است در محضر قرآن مجيد باشند، بر وليّ و حكيم نيز واجب است كه از ترازويِ قسطِ خدا آگاه باشند تا شناسنامه قرآني پيدا كنند و فرزند صالح اين كتاب باشند تا بتوانند در مطافِ ولايتِ معصومان(ع) طواف كنند و از زمزم آنان بنوشند و خَلْف مقام آنها اطاعت نمايند. خلاصه آنكه كلام نوراني امام پنجم(ع): «لا غِنيٰ كغِني النفس... و لا معرفة كمعرفتك بنفسك»[3] بايد در پرتو عَرض بر قرآن تفسير ‌شود.
دوم: مَظهر اسمِ باقيِ خداشدن و صِبغة وجه‌اللّهي يافتن و از آفتِ زوال و اُفْت فنا مصون ماندن، كمال مرغوب است نه نقص مهروب؛ ليكن عمده، تحقيقِ حقيقت بقا و بي‌حقيقت بودن بقا در دنياست. آنچه از منظر حضرت امام باقر(ع) استنباط مي‌شود اين است كه نبايد بين دارالغرور و دارالقرار اشتباه كرد، زيرا دنيا راه است و آخرت، مقصد و شهودِ جمال و جلالِ خدا مقصود. كسي كه فقط به راه دلبسته باشد حتماً هدف آفرينش را فراموش كرده است و چون معاد، همان عود به حضور مبدأ و رجوع به ساحت اوست، نسيان معاد، فراموشي مبدأ را به همراه دارد؛ شايد به همين جهت است كه امام پنجم(ع) فرمود: «... لا مَعْصِيةَ كحُبِّ البقاء».[4] آنچه از قرآن كريم برمي‌آيد تأييد كلام نوراني پنجمين امام معصوم(ع) ماست: ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾؛[5] ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً﴾؛[6] ﴿لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ﴾.[7]
سوم: هماهنگي قرآن و عترت، همان پيوند ناگسستنيِ وجود علمي و عيني اسماي حسناي خداست. آنچه در آغاز آفرينش رخ داد نموداري از اين پيوند عريق است يعني نه اسماي پروردگار بدون آدم كه متعلِّم راستين آنها و نمونه بارز مظهريّت آنهاست اثربخش است و نه انسان كاملي چونان آدم بدون فراگيري عيني آنها صاحب كرسيِ خلافت الهي و مَسجودٌ‌ له فرشتگان مي‌شد. آنچه در عصر حضرت ختمي‌نبوّت(ص) پديد آمد نمونة كامل اين ربط وثيق است يعني نه قرآن بدون ولايت معصومان(ع) مصداق عينيِ ﴿يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[8] است و نه اهل بيت عصمت و طهارت(ع) بدون قرآن، سببِ كمال دين و تمام نعمت و رضايتمندي خدا نسبت به اسلام خواهند بود. آنچه در قرآن با وجود علمي، محقّق است، در خاندان نبوّت و امامت با وجود عيني متحقّق است، چنانچه حضرت امام باقر(ع) به فقيه اهل بصره، قتاده فرزند دعامه فرمود: «إنّما يَعْرِفُ القرآنَ مَنْ خوطَبَ به».[9] اهتمام آن حضرت(ع) به انسجام متينِ قرآن و عترت را مي‌توان در رهنمود آن امام معصوم(ع) به تنها راه نجات جستجو كرد كه چنين فرمود: «فَلَقِّنوا مَوْتاكم عِند الموتِ شهادةَ أن لا إله إلاّ الله و الولاية».[10]
با اين بيان، سرّ اهتمام ويژة حُمران‌بن‌أعين براي اثبات ولايتمداري خويش روشن مي‌شود، زيرا وي به امام باقر(ع) كه بهره‌هاي علمي از آن حضرت بُرد عرض كرد من با خدا عهد كردم كه از مدينه خارج نشوم تا شما به من خبر دهيد كه آيا از شيعيان شما هستم، آن حضرت فرمود: «نَعَم في الدنيا و الآخرة».[11] از همين جهت است كه سراينده معروف، كميت، بعد از خواندن قصيده‌اي كه ـ «يك بيت از آن قصيده به از صد رساله بود»[12] ـ مدح آن ذوات قدسي يعني اهل بيت وحي بود، از دريافت جايزه كلان به درخواست پيراهن آن حضرت مفتخر شد[13] و آنچه از بدن نوراني معصوم خلع مي‌شود و به ولايتمدار داده مي‌شود، لقب پرافتخار «خَلْعت» مي‌گيرد وگرنه پارچة نو هر چند گران‌بهاتر باشد، هرگز بهايِ خَلعت و جمال و جلالِ آن را ندارد.
چهارم: انسان كامل معصوم همانند حضرت امام باقر(ع) علوم فراواني را به بركت وحي نبوي(ص) و به عنوان علم‌الوراثه نه علم‌الدراسه عالِم شده است و نظير پدران بزرگوار خود نه تنها از ديگران بي‌نياز بود بلكه چونان اَجداد كِرام خويش، مرجعِ علمي همه محقّقان بوده است. ابوبصير كه از شاگردان معروف آن امام معصوم(ع) است نقل كرد كه امام به وي فرمود حَكَم بن عُتَيبه از افرادي است كه خداوند درباره آنها گفت: «﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ﴾[14] فَلْيُشَرِّقِ الحَكَمُ وَلْيُغرِّبْ أما و الله لا يُصيبُ العلمَ إلاّ مِن أهل بيتٍ نَزَل عليهم جَبرَئيلُ»[15] يعني اگر حَكَم به مشرق سفر كند يا به مغرب هجرت كند (يا به شمال و جنوب كوچ نمايد) هرگز علم صائب، نصيب او نمي‌شود مگر آنكه از خاندان وحي باشد. از غير مجراي وحي، دانش صحيح و كامل، بهره كسي نمي‌شود و اگر از انبياي گذشته نيز مطلب درستي به ‌جا مانده باشد، محصولِ نزول وحي الهي است.
لازم است از جهت معرفت‌شناسي عنايت شود كه عقل در برابر نقل است نه در قبال وحي، زيرا هرگز معرفتِ مفهومي و حصولي، عديلِ معرفت عيني و حضوري نخواهد بود و شناختِ خطاپذير، مَثيلِ معرفتِ معصومانه نيست و ادراكِ نظري، شبيه عرفانِ بصري نمي‌باشد و علم مُلكي را نرسد كه معادلِ معرفت ملكوتي باشد.
پنجم: سيرة سياسي امام باقر(ع) شاگردان نستوهي را مي‌پروراند كه در عصر خَفَقان و فرصتِ دالانِ انتقالِ سلطنت از غاصب اموي به غاصب عباسي، پيام بليغ آن حضرت را به صورت‌هاي گوناگون (صريح يا كنايه) اعلام دارند تا هم سُنّتِ حَسنة مبارزه با طغيان به نسيان سپرده نشود و هم هلاكت هالكان همانند سلامت سالكان، برابر بيّنه باشد: ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾.[16] برخي به عبدالملك‌بن‌مروان، معاصر حضرت امام باقر(ع) گفتند حكومتي كه در اختيار گرفتيد آيا به استناد نصّ خدا و پيامبر اوست، گفت نه، پرسيد آيا امّت بر حكومت شما اجماع كرده‌اند و به حاكم بودن شما راضي شدند، جواب داد نه، سؤال كرد آيا از طرف تو بيعتي در گردن آنها بود و وفا نموده‌اند، پاسخ داد نه، استفسار كرد آيا اهل شورا تو را برگزيدند، اعتراف كرد نه، آن‌گاه گفت جز اين است كه تو با قهر و زور وادارشان كردي كه امر تو را پذيرا باشند و اموال بيت‌المال را به خودت اختصاص دادي، اقرار كرد آري. سپس گفت به چه سبب به لقب اميرالمؤمنين ناميده شدي در حالي كه نه خداوند و نه به دستور او پيامبر و نه طبقِ رهنمود وي امّت اسلامي تو را امير نكردند، عبدالملك تهديد كرد و گفت از مرز و بوم من خارج شو وگرنه تو را مي‌كُشم، آن شخص گفت اين ارعاب، پاسخ اهل عدل و انصاف نيست و آن‌گاه بيرون رفت.[17] آنچه هم‌اكنون مي‌تواند ثمرِ شيرينِ شجرِ كنگره حاضر باشد، حفظ نظام اسلامي و سعي بليغ در ترويج نهضت ديني و نَهْدَتِ مردمي است.
ششم: هر چند حديثِ وَزينِ «إنّي تارك فيكم الثقلين»[18] بر تاركِ تاريخِ اسلامي مي‌درخشد ليكن حضور هماهنگ اين دو امانت الهي در متن حيات متمدّنانه و متديّنانة جامعه، طبق رهنمود امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بوده و همچنان ادامه دارد. برجسته‌ترين ماه براي نيايش با خدا، شهر مبارك رمضان است و والاترين زمانِ آن شب قدر است و بهترين برنامة آن قرآن به سر گرفتن و مهم‌ترين سوگندِ اين مراسم، قسم به چهارده معصوم است. اين طرح با دعاي امام باقر(ع) شروع مي‌شود كه آن حضرت(ع) فرمود قرآن را باز كن و بين دو دست خود قرار ده و بگو: «اَللَّهُمَّ اِنّي‏ اَسْئَلُكَ بِكِتابِكَ الْمُنْزَلِ وَ ما فيهِ وَ فيهِ اسْمُكَ الْأَعْظَمُ الْأَكْبَرُ وَ اَسْماؤُكَ الْحُسْني‏ وَ ما يُخافُ وَ يُرْجي‏ اَنْ‏ تَجْعَلَني‏ مِنْ عُتَقائِكَ مِنَ النَّارِ»[19] و با هدايت و دعاي امام صادق(ع) امتداد مي‌يابد كه آن حضرت(ع) فرمود قرآ‌ن را بر سر بگذار و بگو: «اَللّهُمَّ بِحَقِ‏ هذَا الْقُرْآنِ وَبِحَقِّ مَنْ اَرْسَلْتَهُ بِهِ وَبِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فيهِ وَبِحَقِّكَ‏ عَلَيْهِمْ فَلا اَحَدَ اَعْرَفُ بِحَقِّكَ مِنْكَ»، آن‌گاه ده مرتبه نام مبارك خدا و (در ظلّ آن) ده مرتبه نام پيامبر3 و ده مرتبه نام علي(ع) تا دوازدهمين امام همام و چهاردهمين معصوم(ع) يعني حضرت ختمي‌امامت، مهدي موجودِ موعود عجّل‌الله‌تعالى‌فرجه‌الشريف را بر زبان جاري كن. [20]
اين تعليمِ فاخر، قرآن را مشهور مي‌كند و مانع مهجوريّت آن مي‌شود زيرا با حضورِ اهل بيتِ وحي در متن جامعه اسلامي به ويژه حضرت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) كه مفسّران علمي قرآن كريم و مُجريان عيني آن‌اند، مجالي براي هجران اين كتاب عظيم نخواهد بود.
و چون دعا قرآنِ صاعد است، حضرت امام باقر(ع) از هر فرصت مناسبي بهره برده و دعاي خاص آن را آموزش داد؛ مانند دعاي افطار: «اللهمّ لك صُمنا...»[21] و دعاي عميق و عريقِ سحر: «اللهمّ إنّي أسئلك مِن بهائك...»[22] و دعاي ضمن زيارت عاشوراي سيّدالشهداء(ع) كه همتايي اندوه براي آن حضرت، با نَفَس روزه‌دار را مي‌توان از اين دو تعبير ديني استنباط كرد: «نَفَس المَهموم لِظُلمِنا تسبيحٌ و هَمُّه لنا عبادةٌ»؛[23] «أنْفاسُكم فيه تسبيحٌ».[24]
«غفر الله لنا و لكم»
جوادي آملي