elahi12
خدایا صدای من را می شنوی، غریب تر از غریب شده ام و جز تو کسی را ندارم.

به گزارش راه اترک؛ شبهای ماه مبارک رمضان فرصت مناسبی است تا آدمی با خود خلوت کند و حرفهای خودش را باخدایش در میان بگذارد، دلنوشته زیر حال وهوای یکی از مخاطبین راه اترک است که در ادامه می خوانید؛

 خدایا گرفتار شدم، نجاتم می دهی؟پیچ و خم های زندگی دنیا تو را از یادم برده است و در تکاپوی مسابقات دنیوی  غرق شده ام. اعضای بدنم دیگر با من همراه نیستند و گویی از من در برخی مسائل پیشی می گیرند نگاهم انگار با من صد پشت غریبه است، و به او گفته ام دیگر نمی خواهمت چون دوستی با نگاهی که عاقبتی برای من ندارد به چه کارم می آید.

دستانم بی غیرت شده اند،هرچه می خواهند می نویسند و هر چه دوست داشته باشند انجام می دهند ، امان از لحظه ای درنگ! پاهایم را دیگر چه بگویم، یار و یاور من در سرکشی هاست.. هیچ مرزی نمی شناسند.

 راستی خدا، اعضای بدنم وقتی عبادت تو را نکنند به چه کار من می آیند..مگر جز عبادت و بندگی آفریده شده اند..

وخیال.. خیالی خالی از عبادت و پر از گناه ..خدایا من هنوز با دلم مشکل دارم، هرجا که می خواهد می گیرد و می گوید دلم می خواهد. درهای و پنجره های بسیاری دارد و هر روز مهمانی به خانه اش می آرد، درستش می کنی؟

خدایا من جز تو کسی را ندارم، امانم می دهی؟ می ترسم از روزی که اینها (اعضای بدنم) علیه من شهادت دهند و کسی به من رحم نکند؟

گناهانم زبان من راا بسته و رشته گفتار من قطع شده است و هیچ عذری دیگر باقی نمانده برایم، میدانم این زبان است که من را اسیر کرده  و همه و همه این بلاها را خودم برسر خودم آورده ام، حالا نجاتم می دهی؟ قول میدهم تا تغییر کنم

میدانم روزی می رسد که نه مال و نه اولاد به دردم نمی خورد ولی من با همین دانستنی ها هنوز در فراموشی مشغول زرق و برق دنیا شده ام و تجارت دنیا مرا مشغول خودش کرده است. من ایمان خود را به قیمت ارزانی فروختم و به خیال خود تجارت پرسودی داشتم. بگو چه چاره کنم؟

خدایا صدای من را می شنوی، غریب تر از غریب شده ام و کسی جز تو ندارم.

خدایا من از روزی می ترسم که دست به دست سرمایه خودم را می چرخانم و فریاد می زنم، ایا خریداری است؟ چه کسی می خرد وقتی به کاری نمی آید؟مثال ساعت شنی در میان کویر،می ایستم در غبار و از درون خالی....

 من از روز حسرت می ترسم، از روزی که دستهایم را برهم بکوبم و فریاد بزنم ای کاش راهت را شناخته بودم ،ای کاش بهتر بودم.ای کاش ای کاش و ای کاش...آیا دستان

خدایا امان میخواهم امان از روزی که مرا مردم بشناسند و آگاه شوند چه کرده ام؟ ای خدا مرا رها نکنی زمانی که از پیشانی من میگرند و می گویند تو مجرمی.آنگاه که من جز تو کسی را ندارم

و خودت گفتی به سوی من بیا

من آمده ام دستم را بگیر..

انتهای پیام/