hekayat1

بخشنده تر بودن به دارنده تر بودن نیست.

از حاتم پرسیدند از خود بخشنده تر دیده ایی ؟

گفت:آری مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود
یکی را شب برایم ذبح کرد
از طعم جگرش تعریف کردم صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد
گفتند تو چه کردی؟
گفت:
پانصد گوسفند به او هدیه دادم
گفتند پس تو بخشنده تری
گفت نه چون او هر چه داشت به من داد اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

حکایت دوم:

عارفی را گفتند:

خداوند را چگونه میبینی؟!
گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد اما دستم را میگیرد
یاد خدا را فراموش نکنیم.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

حکایت سوم:

پسری نیک سیرت و با اخلاق اما فقیر به خواستگاری دختری میرود.

پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد پس من به تو دختر نمیدهم. چند روز بعد پسری پولدار اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود.
پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر می گوید:
انشاءالله خدا او را هدایت میکند
دختر گفت:
پدرجان،مگر خدایی که هدایت میکند با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

حکایت چهارم:

از کاسبی پرسیدند:چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟
گفت:آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند، چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند!